« وَ لَا تُزِغْ قَلْبِی بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنِی » « پس از اینکه هدایتم فرمودی قلبم را منحرف مساز »
می
خواهیم بعد از اینکه به لطف خدای سبحان معرفی امام عصر (عج) برایمان صورت
گرفت، قلبمان از او غافل نگردد و دلمان به سمت دیگری مایل نشود.
برآنیم تا پس از معرفت حضرت، همواره نام و یادش با زندگیمان قرین گردد و همهی همّمان خدمت به او و طلب رضای او باشد.
میخواهیم دعوت «کُونُوا مَعَ الصَّادِقین»[1] «... و با صادقان باشید! » را اجابت کنیم و سراسر حیاتمان را در معیت صاحب الزمان باشیم.
امّا در خدمت امام بودن و به محضر او رسیدن بها میخواهد.
گر سوی جانان میروی جانانه شو جانانه شو
تنها زمانی درخواست همراهیمان با حضرت جامعه عمل میپوشد که مشمول عنایت خود حضرت شویم.
اگر
لازمهی معیّت ، طهارت است ، باید او واسطهی فیض شود و طاهرمان کند. اگر
شرط خدمت، محبّت و معرفت است باید او به قلب و دلمان نظری نماید و با نور
مهر و عرفان منوّرمان کند.
هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است.
در انتهای مفاتیح الجنان ، دعایی است با عنوان « دعاء در غیبت امام زمان (عج)
» این دعا توسط نایب اوّل ولی عصر (عج) به یکی از اصحابش املاء شده ،
دعایی بسیار جامع و کامل که حاوی دستورالعملهایی برای منتظرین حضرت است و
به آنها میآموزد که چگونه شایستگی یاری امام (ع) را احراز نمایند.
میخواهیم
با سیری در این دعا، با رهنمودها و راهکارهایش آشنا شویم تا در سایهی عمل
به آنها در صف منتظرین حقیقی امام عصر (عج) قرار گیریم.
[در این مطالب ان شاء الله بخش هایی از دعا را مرور می کنیم]
« خدایا ! حجّت خود را به من بشناسان زیرا اگر این معرفی از ناحیه تو صورت نگیرد، در دینم گمراه میشوم.»
در شبانه روز بارها به خدای سبحان عرض میکنیم: »وَ لاَ الضَّالِّین»
و اعلام مینماییم که نمیخواهیم جزء گمراهان باشیم. اگر اماممان را
نشناسیم، راه را گم میکنیم. در این فراز دعا میآموزیم که در پرتو شناخت
امام زمان (عج) است که میتوانیم از ظلمت ضلالت رها شویم و از گمراهان
فاصله بگیریم.
از
سوی دیگر در مییابیم که این شناخت، تنها به لطف خدای سبحان محقق میشود.
باید از او استمداد بطلبیم تا بتوانیم حقیقت وجودی امام (ع) را دریابیم.
«اللَّهُمَّ لَا تُمِتْنِی مِیتَةً جَاهِلِیَّة» « خدایا ! مرا به مرگ جاهلیت نمیران »
در
گمراهی ماندن همچون مردن در زمان جاهلیت است. به میزانی که امام زمانمان
را بشناسیم از زندگی حقیقی برخورداریم، و به اندازهای که نسبت به او جاهل
باشیم، مردهایم و از مواهب حیات طیبه بیبهره ماندهایم.
یکی از اصحاب امام هادی علیه السلام در زمان متوکل زندانی شد به حضرت پیغام داد دعا کنید آزاد شوم.
حضرت برای او نامهای نوشتند: « لا و اللّه لا یکون الفرج حتى تعلم ان الأمر للّه وحده.» به خدا گشایش برایت حاصل نمیشود مگر این که به جایی برسی بدانی که کار فقط به دست خداست.
بسیاری از گرفتاریهای زندگی برای آن است که بر اسباب تکیه میکنیم امّا اگر بر مسبب الاسباب تکیه کنیم یقیناً به نتیجه میرسیم اگر ما در زندگی به سراغ حضرات معصومین (ع) میرویم از آن روست که آنان فاصله میان ما و مسبب الاسباب را مرتفع میکنند و فیض خدای سبحان را به ما میرسانند.
در این روایت آمده است این زندانی به افراد زیادی نامه نوشته بود که برای آزادیاش کاری بکنید امّا بعد از نامه امام هادی (ع) او به همه نامه نوشت که برای آزادی من کاری نکنید.
در همین جا متذکر میشویم حتی در گرفتاریها لازم نیست ما از مردم خواهش کنیم که برای حل مشکل ما دعا کنند و اگر در اوج گرفتاری از خدا بخواهیم که ما را به یاد دیگران بیاورد تا آنها برای ما دعا کنند این امر صحیح تر خواهد بود.
راوی میگوید بعد چند روز که در زندان ماندم شبی دَرِ زندان برای من باز شد زنجیرها از من برداشته شد با عزت و احترام به سراغ خانوادهام رفتم.
آنچه از این روایت به ما کمک میکند آن است که ما برای رفع گرفتاری و حل مشکل خود بر هیچ چیز تکیه نکنیم و به اصطلاح حساب باز نکنیم زیرا فرج نمیشود مگر آنکه بدانیم فرج کننده خدای سبحان است و فرج به دست اوست.
____________ من، یعنی تو... ____________ اصلا من درمیان انبوهی از تو زندگی میکنم. آنروز که خواستی آمدم، هرگاه فوت کنی خاموش میشوم. آن زنی که تو خواستی مادرم شد، آن مردی که خواستی پدرم و آن دیاری که گفتی وطنم. آن دختری که تو خواستی دلم را برد و حتما تو گفتی در دلش که عاشقم شود. نه؟ صورتم نقاشی توست و به سلیقه تو. داستان فرزندم را تو نوشتی از اسمش تا سرنوشتش. میبینی؟ هر «من» که میگویم تویی! تولد«م»، پدر«م»، مادر«م»، فرزند«م»، همسر«م»، مرگ«م» تمام این «میم»ها تویی!
اختیار من تنها یک چیز است: باور یا انکار تو! همین...
الان که این متن را تایپ می کنم، ملک سمت راست و چپم در حال ثبت جزئیات و محاسبه این متن و ثواب و عقاب آنند.
در آن واحد، نیت من و میزان خلوص آن مشخص می شود.
در همین آن، جنود ابلیس مشغول وسوسه اند در قلبم برای تصرف در ذهن و فکر و نیت، تا این متن به جای حاصل خیر نتیجه شر داشته باشد.
از طرف دیگر تمام واسطه های فیض الهی و جنود حق در تلاشند تا این متن برای نویسنده و خواننده اش موجب هدایت و تعالی شود.
در همین آن، نیروهای درونی انسان مشغولند. نفس اماره، مزینه و مسوله، باطل را به لباس حق در می آورند یا کار حق را به نجاست منیت می آمیزندـ..
در همین لحظه، با نوع تفکر، تخیل و احساس و احوال من تغییراتی در حال رخ دادن در عالم است، مثلا با فکر ناامیدی در بسیاری از خیرات به شکل خودکار بر من بسته میشود و به همه اشیاء و افراد بخشنانه میشود که درها به رویم بسته شود. یکی پشت دیگری.
و یا با حسن ظن به خدا و یک انقلاب قلب به سمت خدا، یک فتح الفتوح و گشایش آنی صورت میگیرد یرای باز شدن همه درهای بسته.
در همین آن، برای استجابت دعایم، دعایی که شاید ده سال پیش بوده اما الان زمان استجابتش رسیده، در عالمی که من نسبت به آن شهود ندارم، دارد برنامه ریزی هایی صورت می گیرد، برای تأخیر و تعجیل و سنجش آن محاسباتی صورت می گیرد و برنامه استجابت آن به اسباب و افرادی که در استجابت آن دخیلند بخشنامه ای فرستاده می شود.
مثلا نیتی خیر برای کمک به من به کسی الهام می شود و برای او نیز درهمین آن هجومی از جنود شیطان صورت میگیرد تا منصرفش کنند از انجام این کار.
یک لحظه به آنهایمان فکر کنیم.
حیرت انگیز است.
حتی می توان از آن دهه ها فیلم و سریال بسیار جذاب تولید کرد.
می توانید این کلیپ را در لینک اصلی با کیفیت بالا و زیرنویس واضح تر ببینید.
مجموعه «تد تاک» و سخنرانیهای انگیزشی آن، برای بهبود حیات بشر است. دستاوردهایی که انسانها به اشتراک میگذارند تا زندگی و جهان بهتری را بسازند.
اما یک ایراد بزرگ دارد و آنهم ساختن زندگی بدون خداست. یک زندگی بهظاهر خوبی که خدا در آن حاضر نیست. موفقیتهایی که خدا در آنها دخیل نبوده است.
اگر میتوان بدون خدا زندگی خوب و شاد و موفقی داشت و به حال خوبی دست پیدا کرد پس چه نیازی به خدا؟!
پاسخ این است که بدون خدا میتوان زنگی خوبی برای دنیا ساخت اما برای آخرت نه.
حتی برای دنیای بهتر هم نه.
این سخنرانی تد نمونهای است از یک انسان موفق که محدودیتهای حاد جسمیاش موجب توقف او نشد. و قدرت روحش بر جسمش غلبه کرد و خلبان شد و حتی بیشتر، یک خلبان آکروباتیک شد.
اما بیشتر از این چه طور؟
امکان رشد بیشتر نیست؟
چرا هست. این خانم میتواند تا جایی پیش برود که بهترین خلبان زن دنیا شود. اما آیا آخرش اینجاست؟
جای رشد دیگری نیست؟
دنیایی که «تد» با انسانهای موفقش برای ما میسازد و دنیاهایی که بدون خدا برای ما ساخته میشود، آخر آخرش در بهترین شکل و وضع، بهترین شدن در دنیا و بهتر شدن دنیاست.
دنیایی که «فقط» یک بعد از حیات ماست نه تمام ابعادی که خدا در درون و بیرون ما قرار داده و ما کشفش نکردیم. اگر تا انتهای دنیا هم برویم باطنش «زندان» است و بیرون زندان است که زندگی واقعی معنی دارد و کسانی که به بیرون این زندان راه یافتند حقیقت زندگی را خواهند چشید.
بدون خدا و امام نمیتوان به ابعاد دیگر حیات و انسانیتی که خدا به ما داده دست پیدا کرد و درنهایت شهید شد...
بدون خدا نمی توان فاطمه شد، علی شد، خمینی و خامنه ای شد، چمران و همت و حججی و همه اولیاء الله شد.
.
پ.ن: آنچه در این متن گفته شد یکی از پاسخ های متعددی است که می توان به پرسش طرح شده داد.
اگر تمایل داشتید پاسخ های دیگر را در بخش نظرات به اشتراک بگذارید.
حدیث نفس یعنی «گفتگو با خود» که جنبه مثبت آن است و «وسوسه شیطان» که وجه منفی آن است. اینجا هم جایی است برای این خودگویه ها. قبلا هم همین بوده. بعدا هم همین خواهد بود.
نویسنده اینجا دوست ندارد خیلی دیده و خوانده شود (اما همیشه برعکسش اتفاق می افتد!)، برای همین با این تغییر نام اینجا را خلوت کردم.
خواهش میکنم در وبلاگ هایتان لینک ندهید، مطالب را بازنشر نکنید، از مطالبی که نوشته خودم هست کپی نگیرید و اینجا را به کسی معرفی هم نکنید.