حدیث نفس

۹۵ مطلب با موضوع «توکل» ثبت شده است

مدار

بسم الله

 

دائر مدار زندگی انسان متقی بر «رزق من حیث لا یحتسب» تعریف شده

تا از اسارت محاسبات مادی چگونه و چه طور ،خارج شود

که اگر جز این بود

ایمان و تقوای او محک نمی‌خورد.

 

۱۳ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۴۳ ۱ نظر

فاصله

بسم الله

 

همیشه بین خواست ما و شرایطی که در آن هستیم، فاصله است.

می‌خواستم فلان شغل را داشته باشم،

فلان ازدواج را داشته باشم،

فرزندی چنین

رفیقی چنان

پدرمادری دلخواه

الی هرآنچه «آرزو» بوده و به آن نرسیدیم.

 

هرگاه فاصله آنی که هستیم با آنی که آرزو داشتیم باشیم حذف شد، نامش می‌شود «رضایت».

همانی که اباعبدالله در گودال گفتند «الهی رضا بقضائک، تسلیما لامرک، لا معبود سواک...»

 

این فاصله حذف نمی‌شود جز با ایمان به خدای مدبر حکیم عادل...

 

و امتحان همه‌ی ما در همین فاصله و بودن و نبودنش است.

 

 

۱۳ مرداد ۰۲ ، ۱۹:۴۰ ۰ نظر

بسپار به خدا

بسم الله

 

-آیا قبول داری خدا همه کاره‌ی زندگی توست؟

بله...

-آیا قبول داری خدا جز خیر برای تو رقم نمی‌زند؟

بله...

 

-پس چرا نگرانی؟

چون از خودم و انتخاب‌هام می‌ترسم...

 

- نه دلیل نگرانیت اینه که به جواب سوال‌های بالا دروغ گفتی بله.

تو شک داری

و همین شک باعث شده «نسپاری...»

 

بسپار به خدا...

کار خدارو به خدا واگذار کن

خودت عهده دارش نشو و بارش رو بر دوش نکش...

 

 

۱۸ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۵:۴۲ ۰ نظر

به من چه

بسم الله

از دیروز قصد دارم تا به حقیقت عبارت شریف «به من چه» مزین شوم.

«به من چه» یعنی خود توحید و مشرک نبودن

یعنی رضایت

یعنی آرامش 

یعنی کارهای خدا را به خدا بسپار و بار نگرانی بابت رخ دادن یا ندادن اموری که از دست تو خارج است را به دوش نکش

«به من چه» یعنی به تو ربطی ندارد فلان اتفاق در زندگیت خواهد افتاد یا نه

و «به من چه» یعنی توکل 

یعنی یقین 

یعنی فقط بنده باش تکالیفت را انجام بده و طراحی نقشه‌ی زندگیت را به خدا تفویض کن...

و تدبیر او را بپذیر...  

 

شاید این متن در آینده کاملتر شد.

 

عید شما مبارک.

۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر

علامت ایمان

بسم الله 

«به چه علامت دانسته می‌شود که شخص مؤمن است؟» فرمود: «به تسلیم خدا بودن، و راضی بودن به آنچه برایش پیش می‌آید، از شادی و ناخرسندی» 

حدیث ‏امام صادق علیه‌السلام‏

الکافی، ج ۲، ص۶۳

 

۰۷ فروردين ۰۲ ، ۲۱:۰۷ ۰ نظر

راز زندگی

بسم الله

راز زندگی این هست که امورمان را به خدا بسپاریم و نگران نباشیم...

خدا نخواسته ما مدیر و مدبر و اداره کننده امور زندگیمان باشیم

او برنامه می‌دهد و ما فقط باید اجرا کنیم.

 

ارجاع به حدیث عنوان بصری که با عنوان اولین درجه تقوا در بالای وبلاگ قرار داده شده.

۱۳ آذر ۰۱ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر

اعتماد

بسم الله

اعتماد من به مسیریاب گوشیم که می‌دانم از هر کوچه پس‌کوچه‌ای من را ببرد بالاخره به مقصد می‌رساند اگر مسیر را اشتباه بروم، مسیر حایگزین پیشنهاد می‌دهد

بیش از خداست

 

خدایی که خالق من و همه‌ی عالم است

۱۰ آذر ۰۱ ، ۲۳:۴۲ ۳ نظر

شاه کلید

بسم الله

 

نمی شود

در دایره ی نگاه «منی» که فکر می کند نمی شود

 

خسته ام

چون «من» ننقطع از «او» باری را به دوش کشیدم که نباید

 

اسیرم

اسیر «منی» که محدود است و همه چیز را محدود می بیند

 

ایستاده ام

در مانعی که «خودم» ساخته ام

 

دعاهایم مستجاب نمی شود

که اگر مستجاب شود می گویم عجب مستجاب الدعوه «ام»

 

از حرف دیگران اذیت می شوم

چون «خودم» را کسی حساب کرده ام

 

کافی است این «من»

این «خود»

این «عُجب»

 

تمام شود

 

آن وقت تمام نشدن ها می شود

و تمام محدودیت ها برداشته می شود و تمام تعلقات که پای انسان را سنگین کرده اند

تمام می شود

 

خدایا با عافیت منم را از من بگیر

 

همان منی که وقتی نشد

به جای این که بفهمد باید از هر ان چه غیر توست نا امید شود

از تو ناامید شد

و مرتکب بزرگترین گناه شد

 

خدایا از این بزرگترین گناه توبه میکنم

 

 

۲۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۲۷ ۰ نظر

چه کار کنم؟

بسم الله

من: خدایا چه کار کنم؟

 

خدا: هیچ کار

به من توکل کن.

مگه من خدای تو نیستم؟

۰۴ تیر ۰۱ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر

ریشه امید

بسم الله

 

رجا از فطریّات است، و قنوط برخلاف فطرت مخموره و‏‎ ‎‏از احتجاب است. و نیز مبدا حصول رجاء حسن ظنّ به خدای تعالی، و مبدا‏‎ ‎‏قنوطِ از رحمت سوءظنّ به ذات مقدّس است. گرچه مبدا حصول حسن ظنّ و‏‎ ‎‏سوءظنّ، علم به سعۀ رحمت و ایمان به کمال اسمائی و صفاتی و فعلی است، و‏‎ ‎‏جهل به آن است. و برگشت این دو، ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ معرفتِ ذات و جهل به آن است.‏

...

مبدا رجاء علم به سعۀ رحمت، و ایمان به بسط فیض و کمال و اسماء و‏‎ ‎‏صفات است. و مبدا غرور، تَهاون به امر الهی، و جهل به عوالم غیب و صور‏‎ ‎‏غیبیۀ افعال و لوازم ملکوتیۀ صفات نفس است. و از این جهت، آثار این دو نیز‏‎ ‎‏مختلف است؛ زیرا که کسی که معرفت به سعۀ رحمت و بسط نعمت حق و ایمان‏‎ ‎‏به آن دارد، حالت رجاء برای او دست داده، همین معرفت او را به تزکیۀ اعمال و‏‎ ‎‏تصفیۀ اخلاق و جدیّت در اطاعت اوامر مولی و ولیّ النعم دعوت کند، و کسی که‏‎ ‎‏صاحب غرور است، در دام شیطان و نفس اَمّاره، از کسب معارف و تحصیل‏‎ ‎‏اخلاق کریمانه و اعمال صالحه باز ماند.‏

نفوس راجیه در عین حال که به همه طور، قیام به امر می کنند نقطۀ اتّکاء آنها‏‎ ‎‏به اعمال و احوال خود نیست؛ زیرا که آنها عظمت حق را دریافتند و می دانند در‏‎ ‎‏مقابل عظمت حق، هر چیزی کوچک و هر کمالی بی مقدار است، و در پیشگاه‏‎ ‎‏جلالت کبریای او، همۀ اعمال صالحه به پشیزی نیرزد. اتکاء آنها به رحمت و‏‎ ‎‏بسط فیض ذات مقدّس است.‏

‏ولی نفوس مغروره از همۀ کمالات باز مانند و خود را در صف اراذل‏‎ ‎‏حیوانات منسلک کنند، و از حق تعالی و رحمت او، غافل و رو برگردان اند، و به‏‎ ‎‏صرف لقلقۀ لسان می گویند: خدا ارحَمُ الرّاحمین است و خدا بزرگ است.‏‎ ‎‏شیطان آنها را وادار کند به معاصی کبیره و ترک واجبات عظیمه، و به آنها تلقین‏‎ ‎‏کند که در مقام عذر بگویند: خدا بزرگ است. در صورتی که اگر ذرّه ئی از عظمت‏‎ ‎‏خداوند ـ تبارک و تعالی ـ را دریافته بودند ممکن نبود در محضر او و حضور او،‏‎ ‎‏با نعمت او مخالفت او کنند.‏

 

منبع: شرح جنود عقل و جهل امام خمینی

۰۳ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۰۷ ۰ نظر