بسم الله النّور
بسم الله النّور
معلم در امتحان شفاهی، یکی را از اول کتاب، امتحان میکند، یکی را از وسط کتاب و یکی را از آخر. اگر معلم بداند که شاگرد، کجای کتاب را خوانده و کجا را نخوانده، از آنجایی سؤال میکند که شاگرد نخوانده است.
خداوند هم در امتحانش از بندگان چنین میکند. حضرت علی(ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «وَ لَکِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ یَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا یَجْهَلُونَ أَصْلَهُ» خداوند بندگان خود را امتحان میکند به چیزی که نسبت به اصل آن جاهلاند.
خداوند ملائکه را امر فرمود که بر آدم سجده کنند در حالی که آنان را تعلیم نداده بود و آنها نسبت به اصل و حقیقت آدم، جاهل بودند و هنوز آدم را نشناخته بودند. بعضی میگویند، باید بدانیم چرا وضو میگیریم. یا چرا اینگونه باید وضو بگیریم. باید گفت که اگر بدانند و بگیرند، دیگر از علم خود اطاعت کردهاند نه از خدا! مطیع معلومات خود شدهاند، نه مطیع فرمان خدا!
آیت الله حائری شیرازی
بسم الله النّور
بخشی از بیانات امام خامنه ای حفظه الله در جمع روحانیون شیعه و اهل سنت کرمانشاه 1390/7/20
یاد کنیم از مرحوم آقای نجومی (رضوان اللَّه علیه)؛ عالم، فاضل، درسخوانده، زحمتکشیده، در عین حال یک قلهی هنری و حقیقتاً یک هنرمند. بعد از انقلاب، قبل از دورهی ریاست جمهوری، من یکی از سفرهائی که به کرمانشاه آمدم، منزل ایشان رفتم و کارهای هنریاش را از نزدیک دیدم. بعد هم پس از رحلت امام، ایشان یکی از کارهایش را برای من فرستاده بود.
من از ایشان درخواست کردم که این حدیث شریف را: «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره» برای من بنویسید تا جلوی چشم من باشد؛ فراموش نکنیم وظیفهی تعلیم خودمان را. ایشان با یک خط بسیار زیبائی نوشتند، من هم تابلو کردم و توی اتاق جلوی چشم من است. «من نصب نفسه للنّاس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره»؛ اگر این تعلیم انجام گرفت، تعلیم غیر، آسان خواهد شد؛ مشکل کار ما این است.
عزیزان من!
برادران من!
فرزندان من! جوانان!
طلاب دختر و پسر!
اگر میخواهید مثل بوتهی گلی عطر شما فضا را معطر کند، اگر میخواهید معنویت مثل چشمهای از شما سرازیر شود و بدون اجبار، بدون اکراه، تشنگان بنوشند و به سوی آن بشتابند، راهش این است: «فلیبدأ بتعلیم نفسه».
پ.ن: روایت کامل که در متن به نقل از نهج البلاغه حکمت 73 ذکر شده این است،
الإمامُ علیٌّ علیه السلام :
مَن نَصَبَ نَفسَهُ للنّاسِ إماما فلیَبدأ بتَعلیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِهِ ، و لیَکُن تأدیبُهُ بسِیرَتِهِ قَبلَ تأدیبِهِ بلِسانِهِ ، و مُعَلِّمُ نَفسِهِ و مُؤدِّبُها أحَقُّ بالإجلالِ من مُعَلِّمِ النّاسِ و مُؤدِّبِهِم .
امام على علیه السلام : هر که خود را در مقام پیشوایى مردم قرار دهد باید پیش از تعلیم دیگران، به تعلیم خود بپردازد و پیش از آنکه به زبانش تربیت کند، با رفتار خود تربیت نماید و کسى که آموزگار و مربّى خود باشد بیشتر سزاوار بزرگداشت است تا آن که آموزگار و مربى دیگران است.
بسم الله النّور
«رُوِیَ عن رَسوُلِ الله(صَ) قال: لا یَتَمَنَیَنَّ أَحَدُکُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه»، حضرت فرمودند: هیچگاه احدی از شما برای ضرر، حادثه و گرفتاریای که، «نَزَلَ بِه»، بهسوی او فرود آمده درخواست و تمناّ و آرزوی مرگ نکند!
وقتی در شدّت گرفتاری قرار گرفتهای، خیال میکنی که همه راهها به سوی تو مسدود است. این به خاطر آن است که تو خودت محدود هستی، لذا خیال میکنی راهها مسدود است. در حالی که اینطور نیست. وقتی به بالا رو کنی و سراغ آن موجودی که محدود نیست و لایتناهی است بروی، خواهی دید که هیچ راهی برای او مسدود نیست. ...
بسم الله
درد این نیست که یک دشمن اهل باطل با انسان مقابله کند و تمام هستی ات را با کلام ناپاکش به لجن بکشد!
درد آن جاست که یک به ظاهر خودی نافهم، دگم، فاقد شعور! یک متحجر مقدس مآب! دهانش را باز کند و صفات خودش را به طرف مقابلش نسبت دهد!
دریغ از کمی تفکر و تعقل! دریغ از ادب!
دریغ از هرچیزی که یک انسان بنا به انسانیتش باید داشته باشد و این گونه افراد ندارند!
...
بسم الله النّور
یکی از کارگردانان غربی، فیلمی ملحدانه و مشرکانه ساخته بود از خدایی انسانها بر موجودات انساننمایی که خلق کرده بودند. این خدایگان هم انساننماها را خلق می کردند و هم بر آنها ربوبیت داشتند و روابط و اتفاقاتی که با آنها مواجه میشدند را مدیریت می کردند. به دلیل عمق الحاد فیلم و موارد دیگر، نتوانستم بیش از یک قسمت سریال را ببینم اما از همان قسمت یک صحنه کلیدی از خاطرم نمی رود.
در آن صحنه انسان هایی که خدایی میکردند از بالا به مخلوقاتشان نگاه می کردند و ناظر رفتارها و کنشهای آنها بودند.
این تصویر برایم پیامهای مختلفی داشت. قویترین پیامش برایم این بود:
«وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَفَلا تَعْقِلُونَ » (انعام 32)
دنیا بازیچهای بیش نیست!
خدا میخواهد بیاییم بالا «وَ إِذا قیلَ لَهُمْ تَعالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ ...» (منافقون 5)
اما ما چسبیدن به دنیای پست را انتخاب می کنیم!
بالا که بیاییم خیلی خوب، پستی و حقارت دنیا را احساس میکنیم، حرکتمان سریعتر میشود، حکمت امتحانات و ابتلائات زندگیمان را میفهمیم و راحتتر میتوانیم از آنها عبور کنیم.
آن بخش از فیلم خیلی خوب این از بالا نگاه کردن و بازیچه بودن دنیا را نشان داد و کاش یک فیلمساز مسلمان آن را برایمان به تصویر میکشید.
بسم الله النّور
ضمن وصیة موسی بن جعفر علیه السّلام لهشام: یا هشام! الصّبر علی الوحدة علامة قوّة العقل، فمن عقل عن اللّه تبارک و تعالی اعتزل أهل الدّنیا و الرّاغبین فیها، و رغب فیما عند ربّه، و کان انسه فی الوحشة، و صاحبه فی الوحدة، و غناه فی العیلة، و معزّه من غیر عشیرة.
ضمن سفارش حضرت موسی بن جعفر علیه السّلام به شام روایت شده (که فرمود:) ای هشام! شکیبائی و صبر بر تنهائی (و ثبات بر دین حق چنانچه فرضا تمام اهل بلدی که در آن بلد می باشد بر خلاف حق باشند و با وی در مذهب همراه نباشند) نشانه کمال عقل است، پس کسی که شناسائی و معرفت او به خداوند کامل باشد از اهل دنیا و رغبت کنندگان به آن کناره گیری کند (اهل دنیا اشخاصی هستند که فقط توجه آنها به ظاهر و همتشان صرف در خوردن و خوابیدن و جماع نمودن است و از آخرت و جزای اعمال به کلی غافلند) و رغبت وی بر آن نعمتها و مقامات عالیه ای است که در نزد خداوند (به جهت مقربین مهیا گردیده) است، و خداوند در زمان وحشت و ترس، موجب آرامش خاطر و انیس او است، و در وقت تنهائی یار او است، و باعث بی نیازی طبع و قلب او می باشد در عین ناداری، و بدون غیر خویشاوندان عزیز گرداننده او است (یعنی عزیزکننده او است با نداشتن خویشاوندان).
بسم الله النور
سوار تاکسی شده بودیم، آقای راننده انسان با معرفتی بود. صحبت را از اینجا شروع کرد که تحریم های ایران و روسیه تشدید شده، چون هر دو این کشورها ابر قدرتند. در ادامه گفت ما خودمان همه چیز داریم و این کارها اثری ندارد.
سپس ماجرای ضیافت ویژه امام رضا علیه السلام در آن روز را تعریف کرد. گفت گرسنه بودم و می خواستم بروم غذا بخورم، در بین راه مسافرانی سوار کردم. مسافران گفتند: ما تازه وارد مشهد شدیم و در راه آهن به ما شش فیش غذای مهمانسرا را دادند، ما پنج نفریم و یک فیش اضافه داریم، این فیش برای شما. آقای راننده گفت: خوشحال شدم و برای صرف نهار به حرم رفتم. هنگام ورود اولین خادمی که دیدم از آشنایان قدیمی ام بود. خادم من را تعارف کرد که بالا بروم و پذیرایی بهتری شوم اما نپذیرفتم و خواستم با همه افراد عادی غذا بخورم. هنگام پذیرایی بسته هایی حاوی کیک و آبمیوه و آب معدنی دادند، نهار هم قیمه بود، قیمه ای بسیار پر و پیمان و خوش طعم. غذا را خوردم و گفتم من که سیر شدم، بسته کیک و آبمیوه را به زائری دیگر می دهم تا او هم سیر شود. موقع خروج کودکی دیدم و بسته را به او دادم.
سپس همسرم تماس گرفت و پرسید: کجایی؟ گفتم: حرم نهار خوردم و در حال برگشتم. خانمم که متوجه شد به تنهایی مهمان حضرت رضا علیه السلام شدم ناراحت شد و گلایه کرد:" تنها خوری می کنی؟ هیچی برای ما نگه نداشتی؟ پس همسر و بچه ات چی؟" سپس راننده گفت، هم همسرم ناراحت شده بود و هم خودم از این که به تنهایی مهمان شده بودم.
به همسرم گفتم: خب بخواه! اونی که به من داد! به تو هم میده!
آقای راننده بعد از حرم به سر کارش بر میگردد و مسافرانی سوار می کند، آن مسافران می گویند ما در حال برگشت به شهرمان هستیم و دو تا فیش غذای حرم داریم که قسمت ما نیست و آن دو فیش را به راننده می دهند! و راننده هم به منزل می رود و فیش ها را به همسرش می دهد و وقتی همسرش پرسش و جو می کند، ماجرا را تعریف میکند. در انتها راننده با معرفت گفت: امروز خانوادگی مهمان حضرت بودیم.
به همین آسانی! معجزه فقط این نیست که بیمار لا علاجی شفا پیدا کند. بلکه همه زندگی و اتفاقات آن معجزه است. معجزات و نشانه هایی که همه ی ما را به سمت خداوند هدایت می کنند.
راز این ماجرا در همان جمله ای بود که آقای راننده گفت: "بخواه! همونی که به من داد به توام میده!"
خواست خالصانه به همراه باور توأم با یقین، گمشده ای است که در زندگی مادی شده ما تقریبا یافت نمی شود.
حقیقت این است که تمام کارهای عالم برای خدا و معصومین آسان است. و کاری برای خدا سخت نیست. برای خدا آسان و آسانتر هم معنی ندارد. بلکه همه کارها برای خداوند سهل است. سهل که چه عرض کنم! همه امور عالم برای رب العالمین چیزی نیست!
یکی از نمونه هایی که حضرت حق آسانی کارها توسط خودش را به رخ بنده اش می کشد، ماجرای حضرت زکریا صلوات الله علیه در آیات ابتدایی سوره مریم است.
در این آیات خداوند بشارت یحیی را می دهد اما حضرت زکریا تمام دلایل و موانع مادی که برای فرزند دار شدنشان وجود دارد را می گویند. سپس خداوند در آیه 9 حجت را بر ایشان تمام می کند:
قَالَ کَذَٰلِکَ قَالَ رَبُّکَ هُوَ عَلَیَّ هَیِّنٌ وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِنْ قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئًا
فرمود: «پروردگارت این گونه گفته (و اراده کرده)! این بر من آسان است؛ و قبلاً تو را آفریدم در حالی که چیزی نبودی!»
ما هم در مواجهه با مشکلات لا ینحل زندگیمان زیاد تفاوتی با حضرت زکریا نداریم. می دانیم مؤمن هرگز به استیصال نمی رسد و همیشه راهی هست از جنس "یرزقه من حیث لا یحتسب" اما باور نمی کنیم. و بر دیدگاه های مادی خودمان تأکید میکنیم و با دودوتا چهارتا موانع رسیدن به مقصود را بر میشمریم و در نهایت نتیجه می گیریم که محال است و ممکن نیست. در صورتی که برای خداوند محال و غیر ممکنی وجود ندارد، زیرا "هُوَ عَلَیَّ هَیِّن"
.
از خداوند مخلصانه بخواهیم!
و از روی یقین باور کنیم که وعده های خداوند محقق خواهد شد…
بسم الله النور
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه ای از سر غیب
باشد اندر پرده بازی های پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله می داند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شب های تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور