بسم الله النّور

«رُوِیَ عن رَسوُلِ‏ الله(صَ) قال: لا یَتَمَنَیَنَّ أَحَدُکُمُ المَوتَ لِضُرٍّ نَزَلَ بِه»،  حضرت فرمودند: هیچ‎گاه احدی از شما برای ضرر، حادثه‏ و گرفتاری‎ای که، «نَزَلَ بِه»، به‎سوی او فرود آمده درخواست و تمناّ و آرزوی مرگ نکند!

وقتی در شدّت گرفتاری قرار گرفته‏‌ای، خیال می‏کنی که همه راه‏‌ها به‏ سوی تو مسدود است. این به خاطر آن است که تو خودت محدود هستی، لذا خیال می‏کنی راه‏‌ها مسدود است. در حالی که این‎طور نیست. وقتی به بالا رو کنی و سراغ آن موجودی که محدود نیست و لایتناهی است بروی، خواهی دید که هیچ راهی برای او مسدود نیست. ...

http://img.tebyan.net/big/1396/10/11922016920722516225022111516612420115717014736.jpg

این روایت از پیغمبراکرم است که می‏گوید: وقتی گرفتار شدی و ضرری متوجّه تو شد، عصبانی نشو تا اینکه بگویی: خدایا! مرگم را برسان! اصلاً و ابداً چنین چیزی نگو! برو به خدا بگو: خدایا! گره را باز کن! 

دسته دوم؛ چند جلسه گذشته وعده کرده بودم که در این باب وارد می‏شوم. چهارده تا روایت دیدم. ولی نمی‏توانم همه را مطرح کنم. در دسته دوّم از روایات تعلیل وارد شده؛ یعنی بیان کننده علّت این است که ما می‏گوییم، از خدا طلب مرگ نکن، ولو اینکه در فشار هم قرار گرفتی.

در اینجا به چند روایت اشاره می‏کنم؛ هرچه همه را بازگشت به یک چیز می‏‌کند. از پیغمبراکرم است که دارد: «رُوِیَ عَن رَسوُلِ‏ الله(ص) لاَ یَتَمَنَّیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمُ الْمَوْتَ إِمَّا مُحْسِنًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَزْدَادَ خَیْرًا وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، هیچ‎کدام از شما درخواست و آرزوی مرگ نکند، چرا؟ چون یا از افراد نیکوکار محسوب می‏‌شود و چون آدم نیکوکاری است اگر در اینجا بماند، مرتّباً کار نیک می‏‌کند و بر نیکی‌‏هایش افزوده می‏‌شود. پس چرا بمیرد؟ نیکی کند، خوبی کند، تا به خوبی‎های خود اضافه کند، «وَ إِمَّا مُسِیئًا فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعْتِبَ»، نعوذبالله!

و اگر از کسانی که نیکی کردن ملکه‌‏اش باشد نیست و به اصطلاح بدکاره و گناه‎کار است، در اینجا یک احتمال وجود دارد که اگر بماند می‎تواند توبه کند و برگردد. در روایتی که از پیغمبراکرم بود چند حالت را بیان فرمودند و یکی هم همین بود.

روایت دیگری از پیغمبراکرم است که: «لا تَمَنَّوُا المَوتَ فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَلَ وَ لا یُرَدُّ الرَّجُلَ فَیَستَعتِبُ»، نگاه کنید! حضرت اینجا علّت را چیز دیگری بیان می‎کنند، البتّه با آن هم‏سو است، امّا به بیان دیگر. حضرت می‌‏فرماید: هیچ‎کدام از شماها آرزو و تقاضای مرگ نکنید، چرا؟ چون اگر بمیری، دیگر نمی‏‌توانی کاری انجام دهی، «فَاِنَّهُ یَقطَعُ العَمَل»، تمام شد، «وَ لا یُرَدُّ الرَّجُل»، و بازگشتی هم نیست، «فَیَستَعتِب»،  می‎خواهی برگردی و جبران کنی، امّا دیگر راه بازگشت بسته شده است.

این همان است که در آیه قرآن هم می‎آمده است که وقتی هنگام مرگ می‌‏رسد و حُجب کنار  می‌‏رود، ملکات و اعمال خود را که نگاه می‌‏کند به وحشت می‏افتد، «رَبِّ ارْجِعُونِ* لَعَلِّی أَعْمَلُ صالِحاً فیما تَرَکْتُ».  آنجا آرزوی بازگشت به دنیا می‏‌کند. به خدا می‏‌گوید: خدایا! «رَبِّ ارْجِعُونِ»، من را به دنیا برگردان. شاید عمل صالح انجام دهم. امّا جواب چه می‏‌آید؟ «کَلّا»، راه بازگشتی نیست. این همان است که در اینجا می‌‏فرماید.

چه آرزویی می‏کنی؟ درصدد این باش که خودت را اصلاح کنی! در روایت دیگری از پیغمبراکرم(ص) است این‎ها غالباً از پیغمبر است. «لا تَمَنَّ المَوتَ فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید وَ إِنَّ مِنَ السَعادَۀ أَن یَطوُلَ عُمرُ العَبد وَ یَرزُقَهُ الله اَلإنابَه»،  تقاضای مرگ نکنید، چرا؟ صحنه‏ قیامت سخت وحشتناک است، «فَاِنَّ هَولَ المُطَّلَع شَدید»، از سعادتِ شخص است، یعنی از سعادتمندی عبد است که طول عمر پیدا کند، برای اینکه موفّق بشود خداوند انابه را روزی او گرداند؛ یعنی رو به‎سوی خدا کردن را نصیبش کند.

من فکر می‏کنم که حضرات ائمّه در بعضی از روایات طرف‏‌های سؤال‎کننده را برانداز هم می‏کردند و این جملات را می‏‌گفتند. هر کدام از بیانات به‏ گونه‏‌ای حساب شده است و هر کدام با بیانی دیگر و علّت را در  قالب دیگری ریخته است.
 

«لا یَتَمَنَّ اَحَدُکُم المَوت فَإِنَّهُ لا یَدری ما قَدَّم لِنَفسی»، هیچ‎کدام از شما درخواست مرگ نکند، چرا؟ چون نمی‏دانی که چه چیزی جلوتر برای خودت را پیش فرستادی! هیزم جهنّم فرستادی، یا نهال‏‌های زیبا برای بهشت؟ کدام‎یک از این‎ها است؟

در یک روایت دارد: «لا تَمَنَّ المَوت فَإِن کُنتَ مِن أَهلِ الجَنَّۀ فَالبَقاءُ خَیرٌ لَک وَ إِن کُنتَ مِن اَهلِ النّار فَما یُعجِلُکَ إِلَیها»، چرا درخواست مرگ می‏کنی؟ اگر اهل بهشت باشی بمانی بهتر است، چرا؟ چون کارهای بهشت‌‏ساز بیشتر انجام می‏دهی؛ امّا اگر اهل آتش باشی، چرا برای رفتن به جهنّم شتاب می‏کنی؟ حالا اگر جهنّمی باشی مقداری دیرتر بروی بهتر نیست؟ نگاه کنید! با هرکسی یک طور صحبت می‏کنند.

روزی کسی خدمت امام ‏صادق(ع) آمد، «جَاءَ رَجُلٌ إِلَى الصَّادِقِ (ع) فَقَالَ قَدْ سَئِمْتُ الدُّنْیَا»، و گفت: از این دنیا خسته شدم، «فَأَتَمَنَّى عَلَى اللَّهِ الْمَوْتَ»، جنابعالی برای من از خدا درخواستِ مرگ بکنید! «فَقَالَ (ع) تَمَنَّ الْحَیَاةَ لِتُطِیعَ‏ لَا لِتَعْصِیَ»، حضرت فرمودند: برو و از خدا عمر بخواه که اطاعت خدا کنی، نه اینکه او را معصیت کنی، «فَلَأَنْ تَعِیشَ فَتُطِیعَ خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ تَمُوتَ»، تو اگر بمانی و اطاعتِ خدا کنی برای تو بهتر است، تا اینکه بمیری، «فَلَا تَعْصِیَ وَ لَا تُطِیع»،  چون وقتی مُردی، نه اطاعتی وجود دارد و نه عصیانی. هیچ‎کدام نیست! این خوب است یا اینکه بمانی و اطاعت خدا کنی؟ شکّی نیست ماندن و اطاعت خدا کردن بهتر است!

موسی ‏بن‏ جعفر(ع) شنید که شخصی از خدا تقاضای مرگ می‏کند، «سَمِعَ مُوسَى(ع) رَجُلًا یَتَمَنَّى الْمَوْتَ فَقَالَ لَهُ هَلْ‏ بَیْنَکَ‏ وَ بَیْنَ‏ اللَّهِ‏ قَرَابَةٌ یُحَامِیکَ لَهَا؟»، حضرت فرمودند: بین تو و خدا خویشاوندی‎ای وجود دارد تا از تو پشتیبانی کند؟ «قَالَ لَا»، گفت: نه! قوم وخویشی با خدا ندارم، «قَالَ فَهَلْ لَکَ حَسَنَاتٌ قَدَّمْتَهَا تَزِیدُ عَلَى سَیِّئَاتِکَ؟»، آیا حسناتی داری که پیش فرستاده باشی تا بر گناهانت غلبه کنند؟ «قَالَ لَا» گفت: نه! ندارم، «قَالَ فَأَنْتَ إِذاً تَتَمَنَّى هَلَاکَ الْأَبَدِ»،  حضرت فرمود: پس تو هلاکت ابدی از خدا می‏خواهی. آدم عاقل که این‎طوری نمی‏کند!

حاج آقا مجتبی تهرانی