حدیث نفس

ویژگی منافقین (5)

بسم الله الرحمن الرحیم

4:142

منافقان، با خدا نیرنگ مى‏‌کنند،

و حال آنکه او با آنان نیرنگ خواهد کرد؛

و چون به نماز ایستند با کسالت برخیزند.

با مردم ریا مى‏‌کنند

و خدا را جز اندکى یاد نمی‌کنند.

سوره نساء آیه 142

۲۹ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۵۲

تسلیم! (2)

بسم الله النّور

انسان باید دوبار در زندگی تسلیم شود

یک بار وقتی مسلمان متولد می شود

یک بار وقتی در میان ابتلائات تسلیم می شود

چرا گفتن ها را کنار میگذارد

خودش را کنار میگذارد

من اش را کنار میگذارد

و تسلیم می شود

تسلیم خدایی که همه وجودش در قبضه و ید قدرت اوست

۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۳۴ ۳ نظر

تسلیم! (1)

بسم الله

شاید وقتی همه ی معادلات زندگی انسان حل نشده باقی می مانند

شاید وقتی حکمت هیچ چیز را نمی فهمیم

شاید وقتی همه چیز در هم می پیچید

شید وقتی توانمان به صفر میل می کند

شاید وقتی همه ی برنامه هامان به هم می ریزد

شاید وقتی داشته هایمان را از دست می دهیم

شاید وقتی هیچ راهکاری برای هیچ کدام از مسائل زندگیمان پیدا نمی کنیم

برای این است که بفهمیم همه کاره خداست و ما هیچ کاره ایم

و تسلیم شویم به همه ی آن چیزی که خدا برایمان خواسته و ما نخواستیم

تسلیم شویم به حکمت هایی که ازشان سر در نمی آوریم

تسلیم شویم به خدایی که همه ی کارهایش حساب و کتاب دارد، ولو این که هیچ کدامش را نفهمیم!

.

.

.

امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند:

عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ‏ الْعَزَائِمِ‏ وَ حَلِّ الْعُقُودِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏

خدا را از سست شدن اراده‏‌هاى قوى، گشوده شدن گره‏‌هاى دشوار، و درهم شکسته شدن تصمیم‌‏ها، شناختم‏.

۲۵ شهریور ۹۶ ، ۱۶:۲۹ ۰ نظر

نامه اعمال

بسم الله

سرویس وبلاگ بیان یک قابلیت در بخش نظرات ایجاد کرده که می توانیم تمام پیام هایی که برای دیگران گذاشته ایم هم ببینیم. تمام پیام های خصوصی و عمومی. برخی از پیام ها را اصلا خاطرم نبود که گذاشته ام و فراموش کرده بودم.

با دیدنشان یاد قیامت و مشاهده نامه اعمال افتادم.

فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ ﴿۳۳﴾
پس چون فریاد گوش‏‌خراش دررسد
یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ ﴿۳۴﴾
روزى که آدمى از برادرش
وَأُمِّهِ وَأَبِیهِ ﴿۳۵﴾
و از مادرش و پدرش
وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِیهِ ﴿۳۶﴾
و از همسرش و پسرانش مى‏ گریزد
لِکُلِّ امْرِئٍ مِنْهُمْ یَوْمَئِذٍ شَأْنٌ یُغْنِیهِ ﴿۳۷﴾
در آن روز هر کسى از آنان را کارى است که او را به خود مشغول مى دارد
وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ مُسْفِرَةٌ ﴿۳۸﴾
در آن روز چهره ‏هایى درخشانند
ضَاحِکَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ ﴿۳۹﴾
خندان [و] شادانند
وَوُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ عَلَیْهَا غَبَرَةٌ ﴿۴۰﴾
و در آن روز چهره ‏هایى است که بر آنها غبار نشسته
تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ ﴿۴۱﴾
[و] آنها را تاریکى پوشانده است
أُولَئِکَ هُمُ الْکَفَرَةُ الْفَجَرَةُ ﴿۴۲﴾
آنان همان کافران بدکارند

(سوره عبس)

پناه بر خدا!

فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْرًا یَرَهُ ﴿۷﴾
پس هر که هم وزن ذره‏ اى نیکى کند [نتیجه] آن را خواهد دید
وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ ﴿۸﴾
و هر که هم وزن ذره‏ اى بدى کند [نتیجه] آن را خواهد دید
 (سوره زلزال)

۲۴ شهریور ۹۶ ، ۲۰:۴۵ ۴ نظر

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند...

بسم الله النّور

بود آیا که در میکده‌ها بگشایند

گره از کار فروبسته ما بگشایند

اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند

دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند

به صفای دل رندان صبوحی زدگان

بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند

نامه تعزیت دختر رز بنویسید

تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند

گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب

تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند

در میخانه ببستند خدایا مپسند

که در خانه تزویر و ریا بگشایند

حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا

که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند

۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۵۴

به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد...

بسم الله النّور

به سر جام جم آن گه نظر توانی کرد

که خاک میکده کحل بصر توانی کرد

مباش بی می و مطرب که زیر طاق سپهر

بدین ترانه غم از دل به در توانی کرد

گل مراد تو آن گه نقاب بگشاید

که خدمتش چو نسیم سحر توانی کرد

گدایی در میخانه طرفه اکسیریست

گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد

به عزم مرحله عشق پیش نه قدمی

که سودها کنی ار این سفر توانی کرد

تو کز سرای طبیعت نمی‌روی بیرون

کجا به کوی طریقت گذر توانی کرد

جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی

غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد

بیا که چاره ذوق حضور و نظم امور

به فیض بخشی اهل نظر توانی کرد

ولی تو تا لب معشوق و جام می خواهی

طمع مدار که کار دگر توانی کرد

دلا ز نور هدایت گر آگهی یابی

چو شمع خنده زنان ترک سر توانی کرد

گر این نصیحت شاهانه بشنوی حافظ

به شاهراه حقیقت گذر توانی کرد

شرح و توضیح معنا شعر در این لینک

۲۱ شهریور ۹۶ ، ۱۸:۵۱

که چی...

بسم الله

استاد ما حرف خوبی می زنند، می گویند می خواهید کاری انجام دهید ابتدا این سؤال را بپرسید «که چی؟»، بعد از انجام کار و ادامه اش هم «که چی؟» و...

اگر در زندگیمان به این سؤل پاسخ دهیم دنیا و آخرتمان آباد خواهد شد.

دیروز با دیدن مستند انقلاب جنسی (جدای از نقدهای خیلی زیادی که به آن دارم!) به این فکر کردم که «که چی!»، غرب تا آخر شهوت جنسی رفت آخرش چه شد؟! آخرش که چی؟ آیا انسان حیوان هست؟ یا بل هم اضل؟

تاآخرش هم این راه را بروی؟ برای لذت؟ برای لذت بالاتر؟ آخرش که چی؟

زنی ملکه زیبایی شود، دیده شود! آخرش که چی؟

تمام ثروت دنیا را داشته باشی همه ی لذت ها را تجربه کنی؟ آخرش که چی؟

دنیا محدود است و من حتی نمی توانم تصور کنم که چگونه می توان با این دید که زندگی در دنیا تمام می شود و انسان فنا می شود زندگی کرد!

این ها چه طور زندگی می کنند!

مگر می شود بدون خدا و آخرت زندگی کرد؟!

مگر می شود با این دید که انسان ابدی نیست زندگی کرد؟

مگر می شود این همه رنج و بلا را تحمل کرد بدون این نگاه که دنیا تمام می شود و وارد مرحله بعدی حیات می شویم؟

پ.ن 1: اگر هرکسی ابتدای ازدواج بپرسد که مثلا می خواهم با مرد ثروتمند ازدواج کنم که چی؟ با زیباترین دختر ازدواج کنم که چی؟ این ها همه تاریخ انقضا دارند و فانی اند...

برای باقی سرمایه گذاری کنیم و معیارمان باشد...

که «هو الباقی ...»

باقی فقط خداست...

پ.ن 2: وقتی چیزهایی از جنس دنیا، که دنی و از بین رفتنی است شد هدف زیستن انسان، به تعبیر بنده و فهم و درکی که داشتم، آن چیز می شود شهوت انسان. مثلا شهوت غذا خوردن. یک نفر دائم به غذای بهتر، تنوع غذا و ... فکر می کند و همّ خود را می گذارد بر غذا و خوراک و شکم.

یک نفر همه ی دید و زندگیش می شود شهوت جنسی، همه ی ابعاد وجودی اش از دلش تا فکر و جسمش می شود اسیر شهوت، فکر و ذکرش می شود این نیاز. بر فرض که این انسان تا ته ته شهوت و ارتباطات کذا هم رفت، آخرش که چی؟

حاصل همه ی این نیازها که تبدیل به هدف می شوند آیا چیزی جز اسارت است؟

پ.ن 3: یکی از ورژن های اسارت نفس که همه مان دیدیدم این است، « ازدواج برای ارضای نیازهای جنسی». و انتخاب بهترین و زیباترین گزینه برای بالاترین لذت های جنسی. این هم نوعی اسارت است دیگر. اسارت در شهوتی که ابزاری است برای ادامه نسل و خداهم برای مطلوب شدن لذت هایی در آن قرار داده، نباید که اسیر آن شد! نباید که بشود هدف زندگی و هدف ازدواج!

موافقم که در بستر ازدواج نیازهای جنسی هم برطرف می شود، اما ازدواج «برای» و با «هدف» رفع نیاز جنسی مصیبت جامعه ماست. ازدواج «بستر» مشروع رفع نیاز جنسی است، نه این که «هدف» از ازدواج رفع نیاز جنسی باشد.  هدف ازدواج خیلی والاتر از این حرف هاست. در ازدواج زوجیت محقق می شود، زوجیتی که خداوند در همه ی جزئیات عالم خلقت قرار داده است. اگر هدف ازدواج را به رفع نیاز جنسی تقلیل دادیم می شود مصیبت زمان حاضر، بحران جنسی که محصول بحران زوجیت است.

۲۰ شهریور ۹۶ ، ۱۳:۴۷ ۰ نظر

مستند خوان هشتم

بسم الله

مدت ها بود دوست داشتم مستند خوان هشتم را ببینم. زیرا ایده ی جالبی داشت: «فرهنگ ازدواج در لبنان»

مستند که شروع شد و کمی جلو رفت! پشیمان شدم از دیدن و خریدن آن...

نگاه مردانه کارگردانان اثر در مستند جاری بود و نگاه کلیشه ای رایج که دخترها و خانواده هایشان سخت گیرند و مانع ازدواج!

ماجرای مستند از این قرار است که آقا پسرها در ایران نتوانستند دختر مناسب پیدا کنند و همه دخترها معیارهای نادرست داشتند و شنیدند دخترهای لبنانی آسان گیرند و اهل زندگی...

وقتی به لبنان می روند با برخی مردان و زنان و خانواده های لبنانی صحبت می کنند و معلوم است همه می گویند دخترهای لبنانی اهل سادگی اند و فوق العاده اند و...

اتفاقا در میان صحبت یکی از خانواده ها یکی از خانم ها گفت همه شان هم اهل سادگی نیستند...

خلاصه این که یک دخترخانم به آقا پسر راوی مستند معرفی می شود و ازدواج سر نمی گیرد.

دوست این آقاپسر یکی دیگر از کارگردانان این اثر، هنگام برگشت از ایران ازدواج می کند و خودش به این نتیجه می رسد که ازدواج قسمت است! لبنان و ایران ندارد!

این مستند با نگاه مردانه و یک طرفه اش نه تنها توهین به دختران سرزمینم بود بلکه ناشی از نگاه سطحی به مسئله ازدواج در میان عامه مردم است.

کافی است یک خانم برود شبیه این مستند را از نگاه دختران و زنان بسازد. آن وقت سخت گیری ها و بی مسولیتی های  آقاپسرها روشن خواهد شد.

بروید زندگینامه شهدای مدافع حرم و معیارهای همسرانشان را بخوانید. این دخترها برای همین زمانه بودند. تعدادشان هم کم نیست فقط باید برای توفیق همسری این دختران عفیف و نجیب لیاقت پیدا کرد.

بنده منکر معیارهای غلط دختران و خانواده هایشان نیستم اما این که جمع ببندیم و همه را شبیه یکدیگر بدانیم اشتباه است. یکی از دوستانم در عرف خانواده شان رسم بر مهریه سنگین بود اما خود دخترخانم راضی نبود و بعد از ازدواج مهرش را بخشید. از این گونه دخترها کم نیستند.

نگاه هایمان را اصلاح کنیم و معیارهایمان را خدایی...

پ.ن: ازدواج در جامعه ما در ابعاد گوناگون موانعی دارد و نمی توان مانع را یک جانبه در نظر گرفت. مؤلفه های گوناگونی دست به دست هم دادند که وضع ازدواج را در جامعه ما به اینجا رساندند و مهمترین تأثیر را انقلاب جنسی داشته است.

پ.ن2: مستند دو نگاه خوب از لبنان ارائه داد. اول این که لبنانی از چه دختران و چه پسران در سنین پایین ازدواج می کنند. دیگر این که پس از ورود نگاه انقلابی و شیعی به لبنان پس از انقلاب اسلامی ایران، می گفتند که ازدواج ها آسان تر شده و معیارها خدایی تر.

الحمدلله

پ.ن 3: این نقد راهم درباره مستند مطالعه کنید.

۱۹ شهریور ۹۶ ، ۲۳:۰۴ ۱ نظر

فرج

بسم الله الرحمن الرحیم

http://images.persianblog.ir/528954_KwNuSzEa.jpg

اللهم عجل لولیک الفرج

بعدا نوشت: به این فکر می کردم که قلب امام هم تنگ می شود یا همیشه در انبساط است؟ و این ما انسان های ضعیفیم که از درد و رنج های زمانه قلبمان تنگ می شود ...

یادم آمد امیرالمؤمنین هم بعد از فاطمه، با چاه نجوا می کردند.

به این فکر می کردم که اصلا برای چه می نویسم؟

برای مسئولیت و تعهد نسبت به اسلام؟

برای خودم؟

دیدم صادقانه اش این است که برای این می نویسم که فریاد زده باشم تا بیش از این به قلبم فشار نیاید.

تا خودم کمی راحت شوم و آرام گیرم.

راه و بی راه هم چاه نجواها، دردها و فریادهای من است.

اگر اینجا دنبال خواندن مطالبی هستید که از روی خلوص نوشته می شوند، نگردید، اینجا پیدا نمی شود.

۱۹ شهریور ۹۶ ، ۱۷:۲۵

محک تعلقات

بسم الله النّور

نماز برای هرکسی در هر سطحی مشهد است. یعنی مکان و زمانی که انسان به شهود می رسد، نسبت به خودش یا خدا.

نماز آزمون، معیار و شاخصی است برای سنجش اندازه حب الدنیا و تعلقاتی که انسان را از خدا دور می‌کند.

انسانی که هنگام نماز حضور قلب ندارد و از محضر خداوند غایب است. شاهد است نسبت به خودش و به میزان این غیبت در محضر حق به دنیا تعلق و وابستگی دارد.

بالعکس هرچه قدر انسان در نماز حضور قلب داشته باشد و حاضر باشد در محضر رب العالمین، به همان نسبت از تعلقات و حب الدنیا جداست. چنین انسانی هنگام نماز، شاهد جلوه حضور در پیشگاه حق متعال است.

http://www.hawzah.net/images/Articles2/91/02/bahjat/8.jpg

به زبان ساده به میزانی که هرکس می تواند در نماز حضور قلب داشته باشد، به همان میزان از دنیا و متعلقات آن دل کنده است و اگر کسی می‌بیند هنگام نماز دلش همه جا هست جز نماز، یعنی این فرد وابسته و اسیر دنیاست.

عید قربان که عید بندگی و جدایی از تعلقات است بر شما مبارک.

.

پ.ن بی‌ربط و باربط: افسردگی بر کسانی عارض می‌شود که بسیار اسیر دنیایند و وابسته آن. هم میزان حب الدنیا در این افراد شدید است و هم تعلقات دنیوی. فی‌الواقع انسان افسرده به دلیل نرسیدن به دنیا و متعلقات آن از دنیا دلزده می‌شود. بروز چنین حالتی در انسان افسردگی است.

به همین دلیل انسان مؤمن به دلیل ایمانش از این حالات نفسانی که حاصل حب الدنیاست دور است. چون او نسبت به دنیا بی تعلق است و همین عدم تعلق به دنیا موجب می‍شود او با بالا و پایین روزگار و دادن و ندادنش آرام باشد و طمأنینه قلبی داشته باشد.

۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۴:۱۴ ۱ نظر