حدیث نفس

تسلیم (4)

بسم الله النّور

الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : الرِّضا بِمَکروهِ القَضاءِ مِن أعلى دَرَجاتِ الیَقینِ

توکل مثل حالت ارتباط وکیل است و موکل. موکّل مشکلی دارد و برای حل مشکل به وکیل مراجعه می کند و تمام امورش را به وکیل می سپارد.

تفویض مانند ارتباط نوزاد است با مادرش. کودک نگران دیروز و فردایش نیست، می داند مادر مهربانی دارد که از همه نیازهایش مطلع است و آن ها را تأمین می کند و آغوش امن او پناه ناآرامی هایش خواهد بود.

تسلیم مانند حالت غسال است و میّت. فرد میت از خود اختیاری ندارد و غسال به هرجهتی بخواهد او را می گرداند.

(نقل به مضمون از جلسات تفسیر سوره رعد دکتر محمدعلی انصاری در دهه اول محرم)

عرفا تسلیم را مقام فناء فی الله و از بالاترین مراتب عبودیت انسان در برابر خدای متعال می دانند.

 در جایی دیگر دکتر انصاری توکل و تفویض و تسلیم را این گونه معنا کرده اند:

توکل آن است که انسان بگوید: خدایا، من سهم خود را پرداخت کردم، اما نتیجه با توست؛ مثل هنگامی‌که انسان نزد وکیل می‌رود و کار را به او واگذار می‌کند یا مانند زمانی‌که انسان بیمار می‌شود و به نزد پزشک می‌رود. در این شرایط، وکیل و پزشک یکی از وسائط تحقق ارادۀ الهی دانسته می‌شود.
اطاعت از طبیب هم لازم و هم وظیفۀ شرعی است و به‌همین دلیل مؤدب‌ترین بیماران، بزرگان دین هستند که با تمام وجود پذیرای گفتۀ طبیب هستند. البته در مقابل، پزشک نیز باید تمام دقت و آگاهی لازم را به خرج دهد؛ زیرا در فقه می‌گویند:

«فَالطَّبِیبُ یَضْمَنُ فِی مَالِهِ مَا یَتْلَفُ بِعِلَاجِهِ».
پزشک آنچه [از جان بیمار] به سبب معالجه‌اش تلف شود در مال خود ضامن آن خواهد بود.

مفهوم آیۀ «وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»‌  (و هنگامی‌که بیمار شوم مرا شفا می‌دهد) نیز از باب توکل است؛ یعنی خداوندا، من سهم خود را انجام دادم و نتیجه با حضرت توست.
اما تفویض یک گام از توکل برتر است. در توکل، انسان سهم خود را انجام می‌دهد و در انتظار سهم الهی می‌نشیند؛ اما در مقام تفویض آدمی سهم خود را به حضرت حق واگذار می‌کند و می‌گوید خدایا، سهم من همان صلاحدید توست و به‌عبارتی آن است که تو می‌گویی، نه اینکه سهم من باشد و من عمل کنم؛ یعنی: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللهِ»‌  (من کار خود را به خدا وا می‌گذارم).
در گام سوم یا همان تسلیم، من و مایی باقی نمی‌ماند که آدمی از سهم خود یا از سهم خداوند سخن بگوید؛ چون وجود خود را در پیشگاه حضرت حق مقصّری بیش نمی‌بیند:

وَ إِنْ قُلْتُ ما اَذْنَبْتُ قالَتْ مُجَیبةً
حَیاتُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنبٌ

و همان است که:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
این همان مقام تسلیم است و کار به‌جایی رسیده که همۀ وجود از اوست و رنگ الهی دارد و من و مایی در میان نیست.

در درس هفدهم از مجموعه مطالب «خدایی که هست، خدایی که داریم» نوشته بود: «یه وقت محبوب چیزی می خواد و محب تسلیمش میشه، یه وقت محبوب چیزی می خواد و محب عاشق اون چیز میشه»

با این توصیف به نظر می رسد، شاید مقامی بالاتر از تسلیم هم هست و آن مقام حب و عشق به خداست.

۱۹ آذر ۹۶ ، ۲۳:۳۴ ۳ نظر

خدایی که هست، خدایی که داریم (17)

بسم الله النّور

درس هفدهم: «فقط خدا» معناش چیه؟

دریافت
حجم: 218 کیلوبایت

۱۸ آذر ۹۶ ، ۰۹:۰۰

خدایی که هست، خدایی که داریم (16)

بسم الله النّور

درس شانزدهم: خدا برای بنده هایی که دوسشون داره چی کار می کنه؟

دریافت
حجم: 216 کیلوبایت

۱۷ آذر ۹۶ ، ۰۹:۰۰

خدایی که هست، خدایی که داریم (15)

بسم الله النّور

درس پانزدهم: چه جوری میشه شب و روز بندگی کرد؟

دریافت
حجم: 212 کیلوبایت

۱۶ آذر ۹۶ ، ۱۲:۳۲

بهشت و جهنم

بسم الله النّور

در سوره مریم آیه ای است که در آن گفته شده همه وارد جهنم خواهند شد.

وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى‏ رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (71)

و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه‏] در آن وارد مى‏‌گردد. این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است.


نظر مفسرین در این باره گوناگون است اما برخی معتقدند جهنمی که همه در آن وارد می شوند «جهنم دنیا» است.
بخواهیم یا نخواهیم، دنیا «دار بالبلاء محفوفه» است. یعنی پیچیده شده در بلا. نیش و نوش آن در هم آمیخته و بالاخره با فرارسیدن مرگ تمام می شود.
اما دنیا مهم ترین ویژگی اش این است که تنها فرصت ما برای ساختن ابدیتمان است. فرصتی که اگر از دست بدهیم برای ابد در خسران خواهیم بود.
بهشتی و جهنمی بودن انسان ها از دنیا معلوم است. اهل بهشت در دنیا هم باشند همه چیزشان بهشتی است. خودشان، روابطشان، محل حضورشان و...
اما اهل جهنم هر جا باشند آنجا را با صفات رذیله و وجود ظلمانیشان جهنم می کنند.
به این فکر می کردم که ما هرچه بیچارگی، نابسامانی و ظلم داریم از عدم پیاده سازی اسلام و عمل به آن است.
و به این فکر کردم که چگونه در همین جامعه پر از ظلم می توان بهشتی بود وقتی تمامی فرآیندهای جامعه مانعند؟
به این نتیجه رسیدم که تنها راه این است که خودمان بهشتی باشیم و با همان امکانات کمی که داریم بهشت کوچکی هم برای آن هایی که در تعامل با ما هستند ایجاد کنیم.
در همین فکر ها بودم که به این مطلب برخوردم: تو ستونی، محکم بمان
حکایت زنی بهشتی که در جهنم دنیا،بهشت کوچکی برپا کرده.
کاش این گونه باشیم.
.
اعیاد بر شما مبارک.
.
پ.ن: این مطلب مغایرتی با وظایف تبلیغی و اجتماعی و امر به معروف و نهی از منکر ما ندارد. بلکه ما هرکدام باید ببینیم نسبت به شرایطی که هرکداممان به «جبر» داریم چگونه می توانیم بهشتی باشیم.
یک نفر می تواند وسعت بهشتی که می سازد در حد خودش و خانواده اش باشد، یک نفر می تواند هزار نفر را بهشتی کند.
پ.ن 2: هدف ما صرفا بندگی خداست نه هدایت دیگران. اگر بنده خوبی باشیم خدا ما را هادی و هدایتگر هم قرار خواهد داد. یعنی باید در نیتمان اخلاص داشته باشیم و «فقط» برای خدا بندگی کنیم.

۱۳ آذر ۹۶ ، ۲۰:۰۰ ۳ نظر

رشد

بسم الله النّور

 استاد علی صفایی حائری:
نباید گرو موقعیت‏‌ها بود که اگر با فلانى باشم بهتر خواهم بود. اگر با فلانى ازدواج کنم، به من رشد مى‏‌دهد و از این حرف‌‏ها... چون هیچ کسى نمى‌‏تواند به تو رشد بدهد. این تو هستى که در هر موقعیتى مى‏‌توانى رشد کنى و یا خسارت ببینى.
گیرم تو در کنار رسول باشى و یا همراه فاطمه، این درست که اینجا زمینه بهتر است، ولى این هم هست که تکلیف بیشترى از تو مى‏‌خواهند.
در هر حال این زمینه‌‏ها مهم نیستند، وضعیتى که تو مى‌گیرى و اطاعتى که تو خواهى داشت، تو را بالا می‌برد و یا پایین مى‏‌آورد.
البته این حرف‌‏ها بر ما که با چیزهاى دیگر مأنوس بودیم، سنگینى مى‏ کند. ما دوست داریم با فلانى باشیم و در فلان جا زندگى کنیم و اسمش را هم مى‏‌گذاریم خدا و رشد، غافل از آنکه رشد ما در گرو همین اطاعت و تقوى، همین عبودیت است؛ یعنى اینکه در هر موقعیتى تکلیفمان را بیاوریم و اسیر موقعیت‌‏هاى خوب و یا بد نباشیم‏.

منبع: صراط، ص۱۵۰

۱۲ آذر ۹۶ ، ۲۳:۲۵ ۲ نظر

خدایی که هست، خدایی که داریم (14)

بسم الله النّور

درس چهاردهم: چرا سر رسیدن به خدا مسابقه نمیدیم؟

دریافت
حجم: 195 کیلوبایت

۱۲ آذر ۹۶ ، ۱۳:۵۳

خدایی که هست، خدایی که داریم (13)

بسم الله النّور

درس سیزدهم: مگه میشه طعم مصیبت شیرین باشه؟

دریافت
حجم: 232 کیلوبایت

۰۹ آذر ۹۶ ، ۱۱:۴۰

تک و تنها

روایتى هست که ... در آن چهار لقب از القاب امام زمان صلوات الله علیه آمده است:

1 - طرید، به معناى مطرود، رانده شده، دور شده، کنار گذاشته شده.

2- شرید که شبیه همین معنا را دارد، یعنى: گریخته.

3 و4 - وحید وفرید، یعنى واحد است ووحید است وفرید، فرد است یگانه است ونظیر ندارد.

هر کدام از اینها به عنایاتى است. در کتاب بحار جلد 51 صفحه 37، شماره 9، حدیث جالبى است.

راوى مى گوید: در زیارت عمره یا حج واجب، خدمت امام باقر علیه السلام رسیدم. به آن حضرت عرض کردم: کبرت سنى ودق عظمى. یعنى استخوانهاى من نازک شده است وپیروفرتوت شده ام. قواى بدنم از بین رفته وبه اصطلاح پایم لب گور است.

فلست ادرى یقضى لى لقاوک ام لا؟: نمى دانم که باز هم قسمت من مى شود شما را زیارت کنم یا نه؟.معلوم مى شود که این پیرمرد در شهر حضرت زندگى نمى کرده است ودر حج واجب یا عمره ایشان را زیارت کرده است. حالا مى خواهد از حضرت سوال مهمى پرسد. مى گوید: پیر شده ام وقواى من تمام شده است وبزودى از این دنیا خواهم رفت. نمى دانم دفعه دیگر خدمتتان مى رسم یا خیر؟.

فاعهد الى عهدا: یک چیزى براى من بگویید. یک یادگارى به من بدهید. واخبرنى متى الفرج: به من بفرمایید که گشایش وفرج کار مسلمین چه وقتى است. یکى از آن ناگفتنیها را براى من بگویید.

حضرت امام باقر علیه السلام در اجابت تقاضاى او، خصوصیت آن امامى را که فرج کلى به دست اوخواهد بود این طور بیان مى فرمایند: ان الشرید الطرید الوحید الفرید: آن امام دور از مردم وتنها ورانده شده ومطرود وفاصله گرفته از آنها که

الفرد من اهله: از اهل خودش دور است. یعنى از خانواده خودش دور است، از امت وشیعه خودش دور است وتنهاست.

الموتور بوالده: نسبت به پدرش ووالدش موتور است. موتور یعنى کسى که عزیزش کشته شده است وهنوز انتقامش را نگرفته است. این کلمه از وتر بمعنى کشته شده مى آید. علامه مجلسى (ره) توضیح داده است که غرض از این والد یا امام حسین یا امام حسن عسکرى یا ائمه دیگر علیهم السلام که آباء واجداد حضرت بوده اند. به احتمال قوى امام حسین علیه السلام است.

بقیه روایت چنین است: المکنى بعمه: آن امام کنیه اش کنیه عمویش مى باشد. (لینک منبع)

اگر از مردم اهل دنیا گریزان شده اید

اگر به واسطه اعتقادات صحیحتان مطرود گروهی از مردم شده اید

اگر تنهایید و احساس می کنید کسی را ندارید

اگر...

.

.

.

نگران نباشید تازه کمی شبیه امامتان شده اید.

یا صاحب الزمان مارا حلال کن که این همه ظهورتان به تأخیر افتاده و هنوز انقدر تشنه نشدیم که حتی شما را به اندازه آبی برای رفع عطش طلب کنیم!

۰۷ آذر ۹۶ ، ۱۴:۲۶ ۰ نظر

ان الله علی کل شیئ قدیر (2)

بسم الله النور

آجرک الله یا بقیه الله فی مصیبة ابیک علیه السلام

«إنّ یوسف علیه السلام شکا إلى ربّه السجن فأوحى ‏اللّه إلیه: أنت‏ اخترت‏ لنفسک‏ ذلک‏ حیث قلت: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ‏ و لو سألتنی أن أعافیک لعافیتک؛ إنّ ابن عمّک لراد علیک مالک، و هو میت بعد جمعة».( الثاقب فی المناقب، ص: ۵۶۹)

 امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند زمانی حضرت یوسف ع از زندانی بودن خود به خدای سبحان شکایت کرد ، خدا به یوسف وحی کرد تو خود زندان را انتخاب کردی ما برای تو انتخاب نکردیم وقتی که گفتی « رَبِ‏ السِّجْنُ‏ أَحَبُ‏ إِلَیَ‏ مِمَّا یَدْعُونَنی‏ إِلَیْه‏» (سوره یوسف ـ آیه ۳۳) خدایا این که به زندان بروم بهتر است تا به امر نامشروع زنان پاسخ مثبت دهم اگر همان زمان از من درخواست عافیت کرده بودی با عافیت تو را از آن مشکل نجات دهم حتماً نجاتت می‌دادم. بسیاری از گرفتاری‌های ما صرفاً به جهت پیشنهادات نابجای خودماست چون با این پیشنهاد نابجا ما قدرت خدای سبحان را محدود می‌کنیم و گمان می‌کنیم حضرت حق چاره‌ای ندارد فقط با گرفتاری و مشکل می‌تواند ما را از مصیبتی نجات بخشد در حالیکه برای خدای سبحان میان عافیت یا آزمایش با سختی هیچ فرقی نیست باید دید سخن درخواستی خود فرد چیست باید در زندگی روی تک تک جملات خود دقت داشته باشیم که هریک از این جملات می‌تواند مسیر زندگی‌مان را عوض کند و تغییر دهد ما را گرفتار کند و یا با عافیت مشکل ما را مرتفع کند یوسف به پیشنهاد خود هفت یا چهارده سال گرفتار زندان شد درحالیکه اگر همان زمان از خدا طلب عافیت کرده بود هرگز سالهای سخت زندان را تحمل نمی‌کرد خدا در بسیاری موارد به انتخاب‌های ما بها می‌دهد مواظب انتخابهایمان باشیم .

در صحیفه علویه آمده است :

«اللهم انی اعوذ بک من فلتات لسانی» (خداوندا به تو پناه می‌برم از سخنان بی‌اندیشه)

.

* شرح روایت توسط استاد گرامی سرکار خانم بروجردی

۰۵ آذر ۹۶ ، ۲۳:۲۷ ۰ نظر