بسم الله
به وقت خروج از ظلمت ناامیدی
به نور امید
حتی با دودوتا چهارتا هم دلایل امیدوار بودن بیش از ناامید بودن است
با این همه لطفهای همیشگی
رزقهای من حیث لا یحتسب
معجزههای مدام
و چه قدر کور است آنکه همهی اینها را نبیند...
بسم الله
به وقت خروج از ظلمت ناامیدی
به نور امید
حتی با دودوتا چهارتا هم دلایل امیدوار بودن بیش از ناامید بودن است
با این همه لطفهای همیشگی
رزقهای من حیث لا یحتسب
معجزههای مدام
و چه قدر کور است آنکه همهی اینها را نبیند...
بسم الله
تفاوت ابراهیم و ما، تفاوت کسى است که واقعیتها را دیده و هزار شکست را تجربه کرده و به شهادت رسیده که وسیله ها از ثمره ها جدا هستند و گاهى همراه م ىشوند و هیچ ضامنى ندارند. تفاوت او با ما، تفاوت کسى است که واقعیت ها را دیده، با کسى که از واقعیت ها و از حقیقت ها چشم پوشیده و از شکست ها درس نگرفته و فقط سوخته است و نالیده است.
داستان توکل که بر ما سنگینى مى کند، از همین دید مایه مى گیرد، که تو نمى توانى بر وسیله هایى که عقیم مى مانند و یا خودشان تو را مى شکنند، تکیه کنى. تو، نه همراه پول، که حتى همراه نان و لقمه ى در دست گرفته ات، آرام ندارى که من کارم تمام است و امروز سیرم، چون آنقدر لقمه ها در گلوگیر کرده اند و طرف را به خفگى هم کشانده اند.
ما بر پول تکیه داریم. مىگوییم پول را روى کوه بگذار، کوه جواب مى دهد. بیچاره پول باید آن قدر بدود تا نان و آب و چاى و سماور و وسیله بشود و تو مى دانى که پس از این همه تبدیل، تازه کارها تمام نیست، که واسطه ها و شکست ها زیاد هستند.
این است که نه تنها مؤمن ها، بلکه هر کس که تکیه گاهى مى خواهد، باید بر خدا تکیه کند؛ عَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ المُتِوَکِّلُون،
که تکیه گاهها و پناهگاه هاى دیگر، خودشان آوارى بر سر تو مى شوند و بارى بر دوش و استخوانى در گلو.
تو در این سوره و آیه هاى دیگر، او را مىبینى که در تمام هستى حضور دارد، چون همراه هر فقرى غنایى هست و ما همگى فقیریم. یا ایها النّاس أَنْتُمُ الفُقَراءُ الى اللَّه و اللَّه هو الغَنِىُّ الْحَمِید.
آى مردم، شما فقیر، دست خالى هستید و این نیازتان به سوى اللَّه است که غنى است و نه تنها غنى، که حمید و ستوده و خوب است. نه تنها دارد، که دارد و مى دهد و مى بخشد و مى ریزد.
در این مرحله از فکر و شناخت معبودها، تو تمام واسطه ها را مىبینى که کارى در دست ندارند و پایشان به جایى بند نیست. با این جریان مى یابى که حاکم و مالک هستى اوست، در نتیجه در پدیده ها از فرعون و پدر و مادر گرفته تا قدرتها و ثروتها، تا آسمان و زمین و خورشید و ستاره ها، نمى توانى بمانى.
همان طور که در نظام هستى و ملکوت، نمى توانى متوقف شوى.
همان طور که در فرشته ها و مَلَک نمى مانى.
با این خط فکرى، تو از تمام هستى عبور مى کنى و او را مى یابى. در علیت ها و پیوستگى ها و نظام هم نمى مانى و او را دست بسته ى نظام نمى شناسى.
با تمام وسیله ها مغرور نمىشوى و بدون هر گونه وسیله، مأیوس نمى گردى، که او از وسیله ها، وسیله ساخته و علیت و پیوستگى را به هم پیوسته است.
اکنون معجزات براى تو طبیعى مى شوند و ثبات و أمن و توکل بر وسیله ساز، در تو شکل مى گیرد. و این مجموعه جریانى است که تو باید طى کنى و از بند واسطه ها بیرون بیایى. واسطه هایى که خیال مى کنى کارگزار تو هستند.
کتاب صراط استاد علی صفایی حائری، ص 45-43
بسم الله
برادرى بود که دیر وقت و از نیمه شب گذشته به دیدنم آمده بود. پر از درد بود. پر از رنج بود. پر از طلب بود. حرف که مىزد مثل مار مىپیچید و با درد مىپرسید که فلانى، راستى بگو، به من دروغ نگو، به من تلقین نکن، من مىخواهم درست بشوم من چهار سال است که دارم به خودم ور مىروم، ولى هیچ اثرى ندیدهام و از یارى خدا و از امید بویى نبردهام. من هنوز در دلم، ضعف و کینه و بخل ... صف کشیدهاند. من پاک از پا درآمدهام. راستى چه کار کنم؟
بسم الله
بعضىها که با خانهى درهموبرهم و اتاق بههمریخته و در کثافت نشستهاى برخورد مىکنند و مسئول نظافتش مىشوند، در برخورد اول وحشت مىکنند و فرار مىنمایند تا آنکه فکرشان سازمان بگیرد و سرنخ دستشان بیاید و آماده شوند و بازگردند و در خانهى شلوغشان نظمى به پا کنند.
ما از این دسته هستیم که مىخواهیم دل آشفته و سینهى در هم شده را، که هر کس در آن خرگاهى برپا کرده و حکومتى راه انداخته، مهار کنیم.
بسم الله
«قدر الرجل علی قدر همته» اندازه انسان به اندازه همت اوست.
یکی از اساتید هم حرف جالبی زدند: «ببینید چی شمارو به هم می ریزه و نگران می کنه، اندازه شما همون قدره»
و حتی شاید قدر ما به اندازه افکار موقع نمازمان باشد...
بسم الله
رنج ها تمام نمی شوند
بلکه از شکلی به شکلی دیگر تبدیل می شوند.
این ماییم که در مواجهه با رنج ها تغییر می کنیم
رشد می کنیم
سقوط می کنیم
یا انسان دیگری می شویم
تفاوت علما و عرفا با انسان های کوچکی مثل در مواجهه با رنج ها همین است.
اگر من قرار بود زندگینامه علما، صلحا و شهدا را بنویسم، می رفتم سراغ رنج ها، امتحان ها و انتخاب هایشان تا بفهمم چه اموری این ها را تبدیل به چنین انسان هایی کرده،
این همه بزرگ و عمیق که ریگ ها که نه، صخره ها و کوه ها هم تکانشان نمی دهد....
بسم الله
چرا انسانها ظالم میشن؟
چرا بعضیا حواسشون نیست خدا و آخرتی هست؟!
چرا این همه تغییر میکنند...
چرا نمیتونن آرامش و آسایش بقیه رو ببینن و تمام تلاششون رو میکنن آسایش و آرامش آدمارو به هم بزنن؟
یه جا شنیدم یا خوندم، شیطان خودش مضطربه و آرامش نداره و نمیخواد آدما آرامش داشته باشن...
و خب آخرالزمانه و تلاش شیطان بیشتر...
پناه بر خدا
بسم الله
این عنوان سخنرانی امروز ted بود.
خود این خانم تو یه تصادف ناگهانی دختر و دوستش و دختر دوستش رو از دست میده.
بعد خودش محقق افرادی هست که در شرایط سخت دووم میارن.
این اتفاق که برا خودش می افته و می بینه علمش به دردش نمی خوره ...
خلاصه این خانوم میگه بعد این حادثه سخت سه چیز کمک کننده است.
اول این که بپذیریم رنج بخشی از زندگیه. و خب من معتقدم رنج همه زندگیه. زندگی در رنچ پیچیده شده. حداقل تجربه من اینو میگه.
دوم این که سعی کنیم در همین سختی اتفاقات خوب رو ببینیم. مثلا روزی سه تا از اتفاقات و نعمتامون رو بنویسیم. این در بلند مدت کمک کننده است.
سوم، کارهایی رو انجام بدیم که برا احوالمون خوبه و کارهایی رو ترک کنیم که برا احوالمون مضر هست.
فهم و به کار گرفتن اینا نیاز به جهان بینی توحیدی نداره.
اما انسان موحد خیلی فراتز از این هاست علاوه بر این که همه این ها درش نهادینه است، به خدایی معتقده که همه عالم دست اوست، از جمله زندگی خودش.
+خدا انقدر حواسش به آدم هست که بعد یه شب بد با اتفاقات ناخوشایند، وقتی آدم حوصله هیچی رو نداره، صبح گوشیشو میبینه که نوتیفیکیشن تد میاد خبر میده جدیدترین سخنرانی تد ربط به احوالت داره.
حرف خدا بهت از زبان یه خانم غیر مسلمان.
این خدا دوست داشتنیه حتی وقتی آدم در بطن مشکل نبینش یا بهش غر بزنه.
+هیچ چیز تصادفی نیست.
+ مرز تونستن با نتونستن در امیده. آدم وقتی می تونه جلو بره که امید داره و وقتی نمی تونه که ناامیده.
بسم الله
خدا در زندگی انسان رو رها نمی کنه
مگر این که آدم خودش، خدارو رها کنه
الهی لا تکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا