بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از مظالم زمانه ما این است که همه چیز را ربط می دهیم به مادیات و از عالم غیب غافلیم!
غافل از این که گناهان ما درهای آسمان را می بندد.
اللهم اغْفِرْ لِیَ الذُّنُوبَ الَّتی تَحْبِسُ غَیْثَ السَّمآءِ
برای بارش باران زیاد استغفار کنیم.
بسم الله النّور
روایت «موتوا قبل ان تموتوا» روایت عجیبی است، یعنی مرگ را اختیار کنید پیش از این که به جبر مرگتان فرا رسد.
اساتید می گویند معنای مرگ اختیاری این است که از اعتباریات، وابستگی ها و تعلقات جدا شوید. زیرا پس از مرگ هیچ کدام از اعتباریات دنیوی همراه ما نیستند. ثروت، مقام، مدرک، شأن خانوادگی و... همه اعتبار دنیاست که در آخرت بی اعتبارند و بهترین توشه تقوی است. «ان خیر الزاد التقوی»
برای سنجش این که بدانیم چه قدر به اعتباریات دنیوی وابسته ایم و تعلق داریم کافی است ببینیم چه قدر از زندگیمان به آن وابسته است. مثلا ببینیم جایگاه مدرک و ثروت و... نزد ما چگونه است و آیا می توانیم بدون این ها زندگی کنیم یا خیر. به میزانی که زندگی بدون این ها برایمان غیر ممکن باشد یعنی به این اعتباریات تعلق داریم...
و مرگ ارادی یعنی نسبت به همه آن ها قطع تعلق داشته باشیم و بمیریم...
به میزانی که از هرکدام از وابستگی ها جدا شویم و برایمان فاقد اهمیت شود و به لیست «مهم نیست»هایمان اضافه شود، به همان نسبت مرگ را اختیار کرده ایم و نسبت به آن تعلق و وابستگی مرده ایم.
این تعلقات و وابستگی ها ابزار امتحان ما هستند و زمانی در امتحانات الهی توفیق می یابیم همه ی دنیا را فانی ببینیم و تمام شدنی؛ همه ی نعمات را امانت خداوند بدانیم که روزی باید آن ها را به خدا برگردانیم و از آن ها جدا شویم. اگر نسبتی که ما با محیط اطرافمان برقرار می کنیم نسبت امانتداری باشد، این نعمات تعلق ما نمی شود و در نهایت موجب رشد و تعالی ما خواهد شد. اما اگر نسبتی که ما با محیط اطرافمان تعریف کردیم از جنس مالکیت بود و انحصار در داشتن آن ها، ما به آن نعمات تعلق پیدا می کنیم و اسیرش می شویم و این موجب توقف ما در مسیر رشد و کمال می شود.
تعلقات و اعتباریات برای افراد مختلف، گوناگونند، برخی به اشیاء تعلق خاطر دارند، برخی به افراد، برخی به مکان ها، برخی به روابط.
و از جمله تعلقاتی که در زمان ما ایجاد شده است، تعلق به فضای مجازی است. تعلق و وابستگی به نوشتن، دیده شدن، خواندن و ...
و یا تعلق به ابزارهای مجازی مانند موبایل و تبلت یا بسترهای اشتراکی مانند تلگرام، اینستاگرام و توئیتر.
به میزانی که نسبت به همه ی این تعلقات بی تفاوت شویم و از آن ها عبور کنیم، به همان اندازه مرگ را اختیار کرده ایم.
راه جدا شدن از همه تعلقات این است که کمی از بالا بایستیم و تصور کنیم نسبت به آن تعلق مرده ایم، مانند روحی که به جسد خود می نگرد، آن وقت می توان راحت قطع تعلق کرد و خود را از اسارت تمام اعتبارات دنیوی و حب نسبت به آن ها جدا کرد.
رو بمیر ای خواجه قبل از مردنت تا نباشد زحمت جان کندنت (مولوی)
پ.ن: یکی از دوستانم یک باره از تلگرام خارج شد و حساب کاربری اش را حذف کرد، علت را که جویا شدم حرف عجیبی زد و گفت الان حسم نسبت به تلگرام مانند مرگ است، مانند فردی که مرده است و از بالا به جسد بی روح خود نظاره می کند، تا پیش از آن اسیر تلگرام بودم و جدا شدن از آن را تصور نمی کردم اما با خروج از آن حس مردن دارم. یعنی این فرد از تلگرام قطع تعلق کرده است و به همان اندازه مرگ را اختیار کرده است.
بسم الله النّور
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : الرِّضا بِمَکروهِ القَضاءِ مِن أعلى دَرَجاتِ الیَقینِ
توکل مثل حالت ارتباط وکیل است و موکل. موکّل مشکلی دارد و برای حل مشکل به وکیل مراجعه می کند و تمام امورش را به وکیل می سپارد.
تفویض مانند ارتباط نوزاد است با مادرش. کودک نگران دیروز و فردایش نیست، می داند مادر مهربانی دارد که از همه نیازهایش مطلع است و آن ها را تأمین می کند و آغوش امن او پناه ناآرامی هایش خواهد بود.
تسلیم مانند حالت غسال است و میّت. فرد میت از خود اختیاری ندارد و غسال به هرجهتی بخواهد او را می گرداند.
(نقل به مضمون از جلسات تفسیر سوره رعد دکتر محمدعلی انصاری در دهه اول محرم)
عرفا تسلیم را مقام فناء فی الله و از بالاترین مراتب عبودیت انسان در برابر خدای متعال می دانند.
در جایی دیگر دکتر انصاری توکل و تفویض و تسلیم را این گونه معنا کرده اند:
توکل آن است که انسان بگوید: خدایا، من سهم خود را پرداخت کردم، اما نتیجه با توست؛ مثل هنگامیکه انسان نزد وکیل میرود و کار را به او واگذار میکند یا مانند زمانیکه انسان بیمار میشود و به نزد پزشک میرود. در این شرایط، وکیل و پزشک یکی از وسائط تحقق ارادۀ الهی دانسته میشود.
اطاعت از طبیب هم لازم و هم وظیفۀ شرعی است و بههمین دلیل مؤدبترین بیماران، بزرگان دین هستند که با تمام وجود پذیرای گفتۀ طبیب هستند. البته در مقابل، پزشک نیز باید تمام دقت و آگاهی لازم را به خرج دهد؛ زیرا در فقه میگویند:
«فَالطَّبِیبُ یَضْمَنُ فِی مَالِهِ مَا یَتْلَفُ بِعِلَاجِهِ».
پزشک آنچه [از جان بیمار] به سبب معالجهاش تلف شود در مال خود ضامن آن خواهد بود.
مفهوم آیۀ «وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» (و هنگامیکه بیمار شوم مرا شفا میدهد) نیز از باب توکل است؛ یعنی خداوندا، من سهم خود را انجام دادم و نتیجه با حضرت توست.
اما تفویض یک گام از توکل برتر است. در توکل، انسان سهم خود را انجام میدهد و در انتظار سهم الهی مینشیند؛ اما در مقام تفویض آدمی سهم خود را به حضرت حق واگذار میکند و میگوید خدایا، سهم من همان صلاحدید توست و بهعبارتی آن است که تو میگویی، نه اینکه سهم من باشد و من عمل کنم؛ یعنی: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللهِ» (من کار خود را به خدا وا میگذارم).
در گام سوم یا همان تسلیم، من و مایی باقی نمیماند که آدمی از سهم خود یا از سهم خداوند سخن بگوید؛ چون وجود خود را در پیشگاه حضرت حق مقصّری بیش نمیبیند:
وَ إِنْ قُلْتُ ما اَذْنَبْتُ قالَتْ مُجَیبةً
حَیاتُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنبٌ
و همان است که:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
این همان مقام تسلیم است و کار بهجایی رسیده که همۀ وجود از اوست و رنگ الهی دارد و من و مایی در میان نیست.
در درس هفدهم از مجموعه مطالب «خدایی که هست، خدایی که داریم» نوشته بود: «یه وقت محبوب چیزی می خواد و محب تسلیمش میشه، یه وقت محبوب چیزی می خواد و محب عاشق اون چیز میشه»
با این توصیف به نظر می رسد، شاید مقامی بالاتر از تسلیم هم هست و آن مقام حب و عشق به خداست.
بسم الله النّور
در سوره مریم آیه ای است که در آن گفته شده همه وارد جهنم خواهند شد.
وَ إِنْ مِنْکُمْ إِلاَّ وارِدُها کانَ عَلى رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیًّا (71)
و هیچ کس از شما نیست مگر [اینکه] در آن وارد مىگردد. این [امر] همواره بر پروردگارت حکمى قطعى است.
بسم الله النور
آجرک الله یا بقیه الله فی مصیبة ابیک علیه السلام
«إنّ یوسف علیه السلام شکا إلى ربّه السجن فأوحى اللّه إلیه: أنت اخترت لنفسک ذلک حیث قلت: رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ و لو سألتنی أن أعافیک لعافیتک؛ إنّ ابن عمّک لراد علیک مالک، و هو میت بعد جمعة».( الثاقب فی المناقب، ص: ۵۶۹)
امام حسن عسکری علیه السلام می فرمایند زمانی حضرت یوسف ع از زندانی بودن خود به خدای سبحان شکایت کرد ، خدا به یوسف وحی کرد تو خود زندان را انتخاب کردی ما برای تو انتخاب نکردیم وقتی که گفتی « رَبِ السِّجْنُ أَحَبُ إِلَیَ مِمَّا یَدْعُونَنی إِلَیْه» (سوره یوسف ـ آیه ۳۳) خدایا این که به زندان بروم بهتر است تا به امر نامشروع زنان پاسخ مثبت دهم اگر همان زمان از من درخواست عافیت کرده بودی با عافیت تو را از آن مشکل نجات دهم حتماً نجاتت میدادم. بسیاری از گرفتاریهای ما صرفاً به جهت پیشنهادات نابجای خودماست چون با این پیشنهاد نابجا ما قدرت خدای سبحان را محدود میکنیم و گمان میکنیم حضرت حق چارهای ندارد فقط با گرفتاری و مشکل میتواند ما را از مصیبتی نجات بخشد در حالیکه برای خدای سبحان میان عافیت یا آزمایش با سختی هیچ فرقی نیست باید دید سخن درخواستی خود فرد چیست باید در زندگی روی تک تک جملات خود دقت داشته باشیم که هریک از این جملات میتواند مسیر زندگیمان را عوض کند و تغییر دهد ما را گرفتار کند و یا با عافیت مشکل ما را مرتفع کند یوسف به پیشنهاد خود هفت یا چهارده سال گرفتار زندان شد درحالیکه اگر همان زمان از خدا طلب عافیت کرده بود هرگز سالهای سخت زندان را تحمل نمیکرد خدا در بسیاری موارد به انتخابهای ما بها میدهد مواظب انتخابهایمان باشیم .
در صحیفه علویه آمده است :
«اللهم انی اعوذ بک من فلتات لسانی» (خداوندا به تو پناه میبرم از سخنان بیاندیشه)
.
* شرح روایت توسط استاد گرامی سرکار خانم بروجردی
بسم الله النّور
اگر از من بپرسند مهمترین عامل ناتوانی، بی انگیزگی و افسردگی چیست؟
می گویم ناامیدی
هیچ چیزی به اندازه ناامیدی نمی تواند انسان را زمین بزند و متوقف کند.
اگر متون قبلی را هم نخوانده اید، این متن را حتما بخوانید.
درس هفتم: به نظرتون میشه با خدا بود و نا امید بود؟
دریافت
حجم: 177 کیلوبایت