حدیث نفس

۱۱۱ مطلب با موضوع «ابتلا و امتحان» ثبت شده است

حب الدنیا ۲

بسم الله

 

روایت داریم «کل الخیر فی قطع الطمع عن الناس»

همه‌ی خیر در قطع طمع/توقع از مردم است.

 

و ما به اندازه‌ی‌ توقعمان از دیگران از آن‌ها ناراحت می‌شویم.

مثلا میگوییم از فلانی توقع این برخورد را نداشتم و همین می‌شود مایه‌ی رنجش خاطر

 

حالا دنیا هم همین است

اگر متعلق «حب» ما دنیا باشد، اگر به چیزی که می‌خواستیم نرسیدیم، ناراحت می‌شویم چون از دنیا توقع رسیدن به آرزوهایمان را داریم.

که این توقع هم واهی است هم اشتباه.

 

پ.ن: یه نفر به من گفت ریشه بدحالی‌هات حب‌الدنیاست. راست گفت. آدم قطع تعلق کنه و بفهمه از دنیا قرار نیست چیزی بهش برسه، حالش خوب میشه.

 

۰۱ اسفند ۰۱ ، ۱۱:۳۷ ۱ نظر

راز زندگی

بسم الله

راز زندگی این هست که امورمان را به خدا بسپاریم و نگران نباشیم...

خدا نخواسته ما مدیر و مدبر و اداره کننده امور زندگیمان باشیم

او برنامه می‌دهد و ما فقط باید اجرا کنیم.

 

ارجاع به حدیث عنوان بصری که با عنوان اولین درجه تقوا در بالای وبلاگ قرار داده شده.

۱۳ آذر ۰۱ ، ۲۲:۰۱ ۰ نظر

غصه نخور

بسم الله

 

إِذَا لَمْ یَکُنْ مَا تُرِیدُ فَلَا تُبَلْ کَیْفَ کُنْتَ
 

اگر به آنچه که می خواستی نرسیدی از آنچه هستی دلگیر مباش.

 
نهج البلاغه، حکمت 66
۲۱ شهریور ۰۱ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر

شاه کلید

بسم الله

 

نمی شود

در دایره ی نگاه «منی» که فکر می کند نمی شود

 

خسته ام

چون «من» ننقطع از «او» باری را به دوش کشیدم که نباید

 

اسیرم

اسیر «منی» که محدود است و همه چیز را محدود می بیند

 

ایستاده ام

در مانعی که «خودم» ساخته ام

 

دعاهایم مستجاب نمی شود

که اگر مستجاب شود می گویم عجب مستجاب الدعوه «ام»

 

از حرف دیگران اذیت می شوم

چون «خودم» را کسی حساب کرده ام

 

کافی است این «من»

این «خود»

این «عُجب»

 

تمام شود

 

آن وقت تمام نشدن ها می شود

و تمام محدودیت ها برداشته می شود و تمام تعلقات که پای انسان را سنگین کرده اند

تمام می شود

 

خدایا با عافیت منم را از من بگیر

 

همان منی که وقتی نشد

به جای این که بفهمد باید از هر ان چه غیر توست نا امید شود

از تو ناامید شد

و مرتکب بزرگترین گناه شد

 

خدایا از این بزرگترین گناه توبه میکنم

 

 

۲۰ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۲۷ ۰ نظر

خسران

بسم الله

به نظرم اوج خسران این هست که فضای رشد دهنده‌ی ابتلا را با شکایت و ناشکری و ناشکیبایی، ضایع کنیم.

امروز شنیدم مقام صابر از شهید هم بالاتر است...

۰۸ شهریور ۰۱ ، ۲۳:۳۷ ۰ نظر

طور دیگر

بسم الله

متن از

https://www.instagram.com/p/CYJrMKUtTXv/
[1]
اگر به‌جای #ایران، آن سوی جهان متولد می‌شدم. اگر در خانواده‌ای دیگر. اصلا اگر در دوره دیگری از تاریخ نوبتم می‌رسید. اگر فلان حادثه، بیماری، شکست، ملاقات پیش نمی‌آمد. اگر این‌طور نبود و آن‌طور بود. این جمله را بارها نوشته‌ام و گفته‌ام: تمام طورهای زندگی می‌توانست طور دیگری باشد
[2]
در وصف مادرش گفته‌اند قلب نداشت. بعد از مرگ همسر، پسرش را هم رها کرد تا به صید مردان مشهور بپردازد. آن‌چنان که شاید سال‌ها قبل به پدر آرتور بله گفته بود. اما از بداقبالی، آن شوهر خودش را از بالای ساختمان پرت کرد تا پسری شاهد خودکشی پدر باشد. آرتورشوپنهاور - به معنای واقعی کلمه – کودکی بدسرپرست بود.
[3]
شوپنهاور همه عمر مضطرب زندگی کرد و با تجربه چنان مادری، به زنان بدگمان بود. هرگز ازدواج نکرد و فقط یک زن دوره مدیدی در قلب او جا داشت. اثر #تجربه_زیسته او کاملا در فلسفه‌اش آشکار است. جولین یانگ جایی در کتابش (به نام شوپنهاور) می‌نویسد شاید اگر او طور دیگری زیسته بود فلسفه دیگری داشت.
[4]
اما سوال من این است که آیا اگر شوپنهاور طور دیگری زندگی کرده بود اصلاً فلسفه‌ای داشت؟ آدمی که با روی وحشتناک زندگی روبه‌‌رو نشده فلسفه می‌خواهد چه کار؟ فلسفیدن، تقلای آدمی است که هستی جایی او را گزیده (چه به فتح «گ» بخوانی چه به ضم صحیح است) والا همان علم تجربی برای در طبیعت زیستن کافی است.
[5]
همه می‌خواهیم خوب زندگی کنیم. اما زندگی خوب چطور است؟ ما معمولا به بی‌رنج‌ترین طور میل داریم.
چرا از زندگی رنج می‌بریم؟
چون «طوری» متفاوت با آنچه اکنون هست را انتظار داریم.
آیا اگر طور پیش‌فرضی (و متفاوت با طور کنونی) در تصور ما نبود، رنج معنا داشت؟

[6]
زندگی فرش گره در گره‌ای است آمیخته از هزاران «طور». اگر در روزی از تاریخ، در کنجی از جغرافیا، یک گره تغییر می‌کرد جهان متفاوت از اکنون بود. در واقع هیچ «طور دیگری» نداریم و فقط از سر مقایسه با دیگران «طور»هایی را تصور می‌کنیم اما در واقع جهان فقط همینطور است که هست.
[7]
مسئله شوپنهاور اراده است. او یافته که رنج وقتی است که ما اراده می‌کنیم جهان طور دیگری باشد غافل از اینکه جهان خودش اراده دارد یا دقیق‌تر جهان خودش اراده است! رنج نه نتیجه «اراده» جهان بلکه ثمره «تصور» ما از جهانی است که در ذهنمان نقاشی می‌کنیم اما در واقعیت پیدایش نمی‌کنیم و این نیافتن بهانه رنجیدن است.
اصلا شاید این تصور غلط است که زندگی خوب یعنی آسودگی
شاید کار زندگی، رساندن آدم‌ها به نهایت ِخود است
به این سوال فکر کنید:
ما در فرار به نهایت توان خود می‌رسیم یا در قرار؟
_
۰۵ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر

گشوده

بسم الله

 

وقتی ظاهرا همه‌ی راه‌ها بسته است

راه خدا گشوده است

باز باز

 

به شرطی که مثل یوسف به سمت خدا فرار کنیم...

۰۳ فروردين ۰۱ ، ۰۲:۰۲ ۳ نظر

خواست خدا

بسم الله

خواست خدا برای من این بوده

که همیشه امیدوار باشم

 

+ به وقت آخرین شب قرن

۲۹ اسفند ۰۰ ، ۰۱:۱۳ ۲ نظر

سکو

بسم الله

من فکر می‌کنم ابتلائات شبیه سکوی پرش هست.

سکویی که اگر سر بخوری، سقوط می‌کنی

و اگر از سکو استفاده کنی و بپری، سرعت می‌گیری و جلو می‌روی

 

و فکر می‌کنم ابتلائات مسیر میانبر خداست و یک امتیاز خاص و ویژه برای رشد جهشی

اگر استفاده کنیم

 

و هرچه قدر ابتلاء سخت‌تر

رشد و جهش بیشتر!

 

البته اگر سر نخوریم

و سقوط نکنیم

۲۳ اسفند ۰۰ ، ۰۰:۲۵ ۳ نظر

محال‌های ممکن ۲

بسم الله

سوره مریم، قصه غیرممکن‌هایی است که ممکن شدند.

زکریا که همسرش نازا بود و در پیری پدر شد

مریم که بدون همسر پدر شد

نخل خشکی که خرما داد 

 

و خدا می‌خواهد بگوید برای من غیر ممکنی نیست

غیرممکن در نگاه ماست

 

 

۲۶ آذر ۰۰ ، ۱۷:۱۹ ۰ نظر