حدیث نفس

۱۱۳ مطلب با موضوع «ابتلا و امتحان» ثبت شده است

جبران نداشته ها

بسم الله


خدا همه نداشته‌های زندگی مارا جبران می‌کند.

حتی اگر این نداشتن ها از مهمترین ها باشد.

مثل نداشتن مادر

نداشتن پدر

نداشتن همسر

نداشتن مادری که مادری کند

نداشتن پدری که پدری کند

نداشتن همه نداشته ها


الیس الله بکاف عبده


کافی است خدا را به جای همه ی داشته ها و نداشته هایمان بپذیریم...

+

۲۰ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۴۲ ۰ نظر

مقایسه

بسم الله

وقتی تا الان زندگی‌ات شبیه دیگران نبوده، چرا خودت را مقایسه می‌کنی و انتظار داری بقیه زندگی‌ات شبیه آن ها باشد؟

۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۵:۰۶ ۰ نظر

خدایا لطفا

بسم الله
خدایا لطفا مارو از شر این همسایه بد نجات بده!
خدایا لطفا...

مردی از انصار خدمت پیامبر خدا عرض کرد: من از قبیله بنی فلان خانه ای خریده ام و نزدیکترین همسایه ام، کسی است که امیدی به خیر و خوبی اش ندارم و از بدی اش در امان نیستم. پس، پیامبرخدا به علی(ع) و سلمان و ابوذر و یکی دیگر که فراموش کرده ام و فکر می کنم مقداد باشد[۱]، دستور داد به مسجد بروند و با صدای بلند فریاد بزنند: «لا ایمانَ لِمَنْ لَمْ یَأمَنْ جارُهُ بوِائقَهُ؛ ایمان ندارد هر آن کس که همسایه اش از شرّ او در امان نباشد. » آنان سه بار این سخن را اعلام کردند.[۲] این نوع برخورد پیامبر با شخص همسایه آزار، شدت زشتی این اخلاق ناپسند را نشان می دهد
در روایت دیگری، پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بالله وَ الیومِ الاخِرِ فَلایؤْذی جارَهُ؛ هر که به خدا و روز واپسین ایمان داشته باشد، همسایه خود را آزار نمی دهد.»
امام رضا(ع) نیز می فرماید: «لیسَ مِنّا مَن لَم یأمَن جارُهُ بوائِقَهُ؛ از ما نیست کسی که همسایه اش از شرّ او در امان نیست.»
در روایتی، امام رضا(ع)، شیعه بودن و در مسیر اهل بیت(ع) قرار داشتن را مستلزم آزار نرساندن به همسایه می داند.
همسایه بد، تا جایی زشت شمرده شده که حضرت علی(ع) از آن به عنوان سخت ترین بلا و مصیبت یاد می کند: «جارُ السُّوء اعظمُ الضَّراءِ و اَشَدُّ البَلاءِ؛ همسایه بد، بزرگ ترین رنج و سخت ترین بلا و مصیبت است.»
باز در نکوهش همسایه بد، از لقمان نقل کرده اند که فرمود: «من صخره های بزرگ و آهن و هر بارِ سنگینی را به دوش کشیدم، ولی باری سنگین تر از همسایه بد ندیدم.»
می گویند همسایه بد، رفتارش چون کوره آهنگر است که اگر تو را به شعله خود نسوزاند، بوی بد دودش در تو اثر کند و رنجت دهد.
ناپسند بودن همسایگی بد، نزد پیامبر اکرم(ص) تا جایی است که در سفارش خود به علی(ع) می فرماید: «ای علی! چهار چیز است که پشت انسان را می شکند. .. و یکی از آنها همسایه بد است.»
امام صادق(ع) هم یکی از سه چیزی که زندگی انسان را تیره و تار می سازد، «همسایه بد » معرفی می کند.
۱۸ ارديبهشت ۹۸ ، ۰۲:۳۹

اولین درجه تقوا

بسم الله النّور

آنچه در ادامه می آید بخشی از حدیث عنوان بصری است.

حضرت فرمود: ای أبا عبدالله! علم به آموختن نیست. علم فقط نوری است که در دل کسی که خداوند تبارک و تعالی اراده هدایت او را نموده است، واقع می شود. پس اگر علم می خواهی، باید در اولین مرحله در نزد خودت حقیقت عبودیت را بطلبی و به واسطه عمل کردن به علم، طالب علم باشی و از خداوند بپرسی و استفهام نمائی تا خدایت ترا جواب دهد و بفهماند.

گفتم: ای شریف!

گفت: بگو: ای پدر بنده خدا (أبا عبدالله )!

گفتم: ای أبا عبدالله! حقیقت عبودیت کدام است؟

گفت: سه چیز است:

 1. اینکه بنده خدا برای خودش درباره آنچه خدا به وی سپرده است، مِلکیتی نبیند؛ چرا که بندگان دارای مِلک نمی باشند، همه اموال را مال خدا می بینند، و در آنجایی که خداوند ایشان را امر نموده است که بنهند، می گذارند؛

2. و اینکه بنده خدا برای خودش مصلحت اندیشی و تدبیر نکند؛

3. و تمام مشغولیاتش در آن منحصر شود که خداوند او را بدان امر نموده است و یا از آن نهی فرموده است.


 بنابراین، اگر بنده خدا برای خودش مِلکیتی را در آنچه که خدا به او سپرده است، نبیند، انفاق نمودن در آنچه خداوند تعالی بدان امر کرده است، بر او آسان می شود

و چون بنده خدا تدبیر امور خود را به مُدبرش بسپارد، مصائب و مشکلات دنیا بر وی آسان می گردد

و زمانی که اشتغال ورزد به آنچه را که خداوند به وی امر کرده و نهی نموده است، دیگر فراغتی از آن دو امر نمی یابد تا مجال و فرصتی برای خودنمایی و فخریه نمودن با مردم پیدا نماید.

پس چون خداوند، بنده خود را به این سه چیز گرامی بدارد، دنیا و ابلیس و خلائق بر وی سهل و آسان می گردد و دنبال دنیا به جهت زیاده اندوزی و فخریه و مباهات با مردم نمی رود، و آنچه را که از جاه و جلال و منصب و مال در دست مردم می نگرد، آنها را به جهت عزت و علو درجه خویشتن طلب نمی نماید، و روزهای خود را به بطالت و بیهوده رها نمی کند.

 و این است اولین پله از نردبان تقوا. خداوند تبارک و تعالی می فرماید:

تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِین‏ (قصص 83)

آن سرای آخرت را ما قرار می دهیم برای کسانی که در زمین اراده بلندمنشی ندارند، و دنبال فَساد نمی گردند؛ و تمام مراتبِ پیروزی و سعادت در پایان کار، انحصاراً برای مردمان با تقواست.


منبع: بحارالانوار، ج 1، ص 224

۱۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۴:۳۱ ۰ نظر

عدالت خدا

بسم الله

عدالت خدا به معنی دادن امکانات و شرایط برابر به انسان‌ها نیست.

بلکه عدالت خدا به این معناست که شأن و مرتبه انسان‌ها با توجه به داشته‌هایشان و نحوه استفاده از آن‌ها و شیوه مواجهه با نداشته‌ها، نزد خداوند متفاوت است.

در حقیقت نمود عدالت خدا در تفاوت مراتب انسان‌ها است.

مراتبی از تعالی و یا شقاوت.

۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۱۴ ۰ نظر

اطمینان

بسم الله

کاش روزی برسد که بالا و پایین آفاقی

موجب تلاطم انفسی نشود...


الا بذکر الله تطمئن القلوب


آفاق: انچه بیرون ماست

انفس: عالم درون ما



۱۳ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۰۹

خدایا تسلیم

بسم الله النّور


همه کاره زندگیم تا به اینجا فقط خدا بوده است.

از این به بعد هم...

خدا مثل ما نیست که عاجز شود و در ماند از انجام امور بندگانش.


عید شما مبارک.

۲۲ فروردين ۹۸ ، ۲۳:۱۲ ۰ نظر

خدایا پناه بر تو (۱۲)

بسم الله

خدایا به تو پناه می‌برم از این که قطع و وصلم در بندگی‌ات، بند در داده‌ها و نداده‌هایت باشد.

خدایا نمی خواهم جزو بندگانی باشم که تو درباره شان گفتی

«وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِٓ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَآ إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال:) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می‌خواند؛ امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می‌رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی‌کنند)!(سوره یونس، آیه ۱۲) »

۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۲۵ ۰ نظر

حبیب من، طبیب من

بسم اللّه

مطلب این پست، کپی به نقل از وبلاگ «من و زهرای خوبم» هست.


این داستان تقدیم به همه آن دختران و پسرانی که در خانه مانده اند و تحمل این شرایط برایشان سخت است.

حضرت آیه الله علامه طهرانی می نویسد:

یکروز درطهران، برای خرید کتاب، به کتاب فروشی إسلامیّه که در خیابان بوذر جمهری بود رفتم، یکی از شرکای این مؤسسّه آقای حاج سیّدمحمد کتابچی است که در أنبار شرکت واقع در منتهی الیه خیابان پامنار، قرب خیابان بوذر جمهری و کتابفروشی، مشغول کار و از میان برادران شریک، او مسئول أنبار و إرسال کتب به شهرستانها و یا أحیاناً فروش کتاب های کلّی است. من برای دیدار ایشان که با سابقه ممتد دوستی و آشنائی غالباً از ایشان دیدار مینمودم به محلّ أنبار رفته و کتابهای لازم را خریداری نمودم. صبحگاه قریب چهار ساعت به ظهر مانده بود.

مردی در آن أنبار برای خرید کتاب آمده، و کمر بند چرمی خود را روی زمین پهن کرده بود؛ ومقداری از کتابهای ابتیاعی خود را بر روی کمربند چیده بود؛ از قبیل قرآن، و مفاتیح، و کلیله و دمنه، و بعضی از کتب قصص و رسائل عملیّه و مشغول بود تا بقیّه کتابهای لازم را جمع کند؛ و بالاخره پس از إتمام کار، مجموع کتاب‌ها را که در حدود پنجاه عدد شد، در میان کمربند بست؛ و آماده برای خروج بود که: ناگهان گفت: حبیبم الله. طبیبم الله یارم. یارم. جونم. جونم.

گفتم: عنایات از جانب خداوند است. ولی آیا به حسب ظاهر برای این عنایاتی که به شما شده است؛ سبب خاصّی را در نظر داری؟!

گفت: بلی! من مادر پیری داشتم، مریض و ناتوان، و چندین سال زمین گیر بود؛ خودم خدمتش را می‌نمودم؛ و حوائج او را برمیآوردم؛ و غذا برایش میپختم؛ و آب وضو برایش حاضر میکردم؛ و خلاصه بهرگونه درتحمّل خواسته‌های او در حضورش بودم. و او بسیار تند و بدأخلاق بود. بَعْضاً فحش میداد؛ و من تحمّل میکردم، و بر روی او تبسّم میکردم. و بهمین جهت عیال اختیار نکردم، با آنکه از سنّ من چهل سال میگذشت. زیرا نگهداری عیال با این خلقِ مادر مقدور نبود. و من میدانستم اگر زوجه‌ای انتخاب کنم، یا زندگانی ما را بهم خواهد زد؛ و یا من مجبور می‌شدم مادرم را ترک گویم. و ترک مادر در وجدانم و عاطفه ام قابل قبول نبود؛ فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل کرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.

گهگاهی در أثر تحمّل ناگواریهائی که از وی به من می‌رسید؛ ناگهان گوئی برقی بر دلم میزد، و جرقّه‌ای روشن می‌شد؛ و حال خوش دست میداد، ولی البته دوام نداشت وزود گذر بود.

تا یک شب که زمستان و هوا سرد بود – و من رختخواب خود را پهلوی او و در اطاق او میگستردم، تاتنها نباشد، و برای حوائج، نیاز به صدا زدن نداشته

باشد – در آن شب که من قلقلک را (کوزه را) آب کرده – و همیشه در اطاق پهلوی خودم میگذاردم که اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم – او در میان شب تاریک آب خواست.

فوراً برخاستم و آب کوزه را در ظرفی ریخته، و باو دادم و گفتم: بگیر، مادر جان!

او که خواب آلود بود؛ و از فوریّت عمل من خبر نداشت؛ چنین تصوّر کرد که: من آب را دیر داده ام؛ فحش غریبی به من داد، و کاسه آب را بر سرم زد. فوراً کاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگیر مادر جان، مرا ببخش، معذرت میخواهم! که ناگهان نفهمیدم چه شد؟

إجمالاً آنکه به آرزوی خود رسیدم؛ و آن برق‌ها و جرقه‌ها تبدیل به یک عالمی نورانی همچون خورشید درخشان شد؛ و حبیب من، یار من، خدای من، طبیب من، با من سخن گفت. و این حال دیگر قطع نشد؛ و چند سال است که ادامه دارد.

.

پ.ن: از وقتی این مطلب را خواندم زیاد به این فکر کردم که اگر هرکدام از ما هنگام مشکلاتی که از دستمان خارج است به جای جزع و فزع و کم تحملی صبر کرده بودیم، چه قدر اوضاع فعلیمان فرق می کرد؟

من با خواندن زندگی بزرگان و برخی منابع دینی فهمیده ام که می شود در همین دنیای زندان، راهی به ملکوت باز شود. می شود پرواز کرد و انقدر در زندان دنیا زجر نکشید.


اللهم احینا بحیاة طیبه

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۲۶ ۱ نظر

امید داری؟

بسم الله


یا من ارجوه لکل خیر





۲۵ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۳ ۰ نظر