حدیث نفس

خدایا پناه بر تو (۱۵)

بسم الله

برای ما انسان‌های ضعیف

بعد از گناه

بعد از محقق نشدن خواست‌ها

بعد از برطرف نشدن نیازها

بعد از هجوم سختی‌ها

بعد از زمین خوردن‌ها

از دست دادن‌ها

و نرسیدن‌ها

هنگام هجوم وساوس

موقف "نا امیدی" است.

 

خدایا پناه بر تو در همه این مواقف....

۲۸ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر

کار شیطان (۲)

بسم الله

کار شیطان این است که در ما خوف نسبت به آینده و حزن نسبت گذشته ایجاد می‌کند.

و ما را در این دو زمان متوقف و از «حال» غافل می‌کند.

یکی از دلایل توبه این است که در گناهان گذشته متوقف نشویم و توکل هم برای این است که از آینده نترسیم.

 

أَلا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُونَ (یونس، ۶۲)

۲۶ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۱۸ ۲ نظر

شام غریبان

بسم الله

   خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده

  در شب بیماریم آتش پرستارم شده 

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم 

از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده 

پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین 

امشب اما جای او آتش علمدارم شده

  ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز 

مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده 

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند 

در شب تنهائیم تنها همین یارم شده 

من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع 

از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده 

بس که اشک آیدبه چشمم خواب شب راراه نیست 

دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟ 

جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت 

مردم چشمان من تنها وفا دارم شده 

گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی 

سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده 

شعله های کربلا آتش به جانم زد حسان 

آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده

 

تصویر:حسن روح الامین

شاعر: حبیب الله چایچیان (حسان)

۱۹ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۴۱ ۰ نظر

روز دهم

بسم الله

 

ادامه مطلب...
۱۹ شهریور ۹۸ ، ۰۸:۲۴ ۰ نظر

با دل من زاری کن...

بسم الله

دستی افتاد ز تن، دست دگر یاری کن

گرچه بی تاب شدی خوب علمداری کن 

مشک! نومید مشو، تا به حرم راهی نیست

تو در این معرکه ی درد مرا یاری کن 

تیر! در چشم برو، لیک سوی مشک میا

به هوای سر زلفش تو هواداری کن 

تیر بر مشک نه، بر این جگر تشنه نشست

عشق! ساکت منشین با دل من زاری کن

  چشم! دیدی علم و مشک به خاک افتادند

قطره ی اشک تو در غربت من جاری کن

  بانوی تشنه لبان! دست روی سینه مَنِه

  1. لااقل بهر من سوخته دل کاری کن

  آب را تا به در خیمۀ اصغر برسان

بعد آن بر من بی دست عزاداری کن  

شاعر: سید محمد جوادی

۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۴ ۰ نظر

ای بی‌خبر بکوش تا صاحب خبر شوی

بسم الله

ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی

تا راهرو نباشی کی راهبر شوی

در مکتب حقایق پیش ادیب عشق

هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی

دست از مس وجود چو مردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی

خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد

آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی

گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد

بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی

یک دم غریق بحر خدا شو

گمان مبر کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

وجه خدا اگر شودت منظر نظر

زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی

بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود

در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی

گر در سرت هوای وصال است حافظا

باید که خاک درگه اهل هنر شوی

 

۱۷ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۴۳ ۰ نظر

کار شیطان

بسم الله

وقتی مشکلی، مانعی، گرهی در زندگیمان پیش می‌آید، مقصر اول خداست!

وقتی نعمتی به ما می‌رسد، گشایشی در زندگیمان ایجاد می‌شود، رزقی نصیبمان می‌شود، آن را حاصل زحمت و تدبیر خودمان یا لطف فلانی می‌دانیم...

یادمان می‌رود رزاق و منعم کیست...

 

و قلیل من عبادی الشکور

 

۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۴۶ ۲ نظر

حرکت انسان

 بسم الله

استاد علی صفایی حائری:  

داستان حرکت انسان، داستان کفر و شکر است. «لَئِنْ شَکَرتُم لَازیدَنَّکُم» مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نکنى، افت مى‌کنى و مدام پایین مى‌آیى و اگر اقدام کردى پیش مى‌روى و جلو مى‌افتى. 

تو که فهمیدى باید از این لقمه‌ى چرب بگذرى. اگر توجیه کردى، تو در همین جا نمى‌مانى که رفته رفته، بخل در تو سبز مى‌شود. با اینکه چند لقمه دارى، از بشقاب رفیقت برمى‌دارى تا آنجا که یک انبار احتکار کرده‌اى و باز هم نگاهت به کاسه‌ى دیگران است تا آنجا که مجبور مى‌شوى با کسانى دوست شوى که احتکار مى‌کنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا که در بزمشان راه مى‌یابى و... تا آنجا که از دست مى‌روى. 

و اگر در این آخرین پله یک قدم برداشتى، یک حرکت کردى، قدرت گام دوم را به تو مى‌دهند تا آنجا که مى‌توانى دو لقمه و بیشتر و بیشتر بدهى و از تمامى انبارهایت بگذرى. 

داستان انسان، داستان شکر و کفر است، در هر لحظه پیش مى‌برد و یا عقب مى‌افتد. این طور نیست که خیال کنى در یک جا ایستادن، در همانجا ماندن است، که ایستادن عقب گرد است و پایین رفتن. 

آن زنده دل گفته بود آنها که در نینوا حسین را کشتند، همانهایى بودند که از یک لقمه نگذشتند. از یک چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا که نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا که دستشان را هم با خون حسین شستند. 

#صراط ، ص 92

@einsad

 

۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۱:۵۸ ۲ نظر

چرا اینجارو مطالعه می‌کنید؟

سلام

واقعا برام سؤال هست، ممنون میشم پاسخ بدید.

حتی بزرگواران خاموش.

نوشته‌های اینجا، عموم نوشته‌ها، چیزی به شما اضافه کرده است؟

۱۴ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۲۲ ۴ نظر

معیّت

بسم الله الرحمن الرحیم

إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ

۱۴ شهریور ۹۸ ، ۰۲:۱۳ ۱ نظر