حدیث نفس

۱۲۷ مطلب با موضوع «زندگی/بندگی» ثبت شده است

خدایا پناه بر تو (۱۲)

بسم الله

خدایا به تو پناه می‌برم از این که قطع و وصلم در بندگی‌ات، بند در داده‌ها و نداده‌هایت باشد.

خدایا نمی خواهم جزو بندگانی باشم که تو درباره شان گفتی

«وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِٓ أَوْ قَاعِدًا أَوْ قَآئِمًا فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنَآ إِلَىٰ ضُرٍّ مَسَّهُ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

هنگامی که به انسان زیان (و ناراحتی) رسد، ما را (در هر حال:) در حالی که به پهلو خوابیده، یا نشسته، یا ایستاده است، می‌خواند؛ امّا هنگامی که ناراحتی را از او برطرف ساختیم، چنان می‌رود که گویی هرگز ما را برای حل مشکلی که به او رسیده بود، نخوانده است! این گونه برای اسرافکاران، اعمالشان زینت داده شده است (که زشتی این عمل را درک نمی‌کنند)!(سوره یونس، آیه ۱۲) »

۲۱ فروردين ۹۸ ، ۱۱:۲۵ ۰ نظر

انسان‌های کوچک

بسم الله


اگر خدا تمام نیازهای انسان‌های کوچک را برآورده کند، آن‌ها احساس استغناء از خدا می‌کنند و از بندگی روی می‌گردانند.

این نیازهای ماست که ما را به سوی خدا می‌کشاند.

  اما انسان‌های بزرگ که بندگیشان از سر نیاز نیست، از محصور شدن در نیازهایشان عبور می‌کنند.

۱۹ فروردين ۹۸ ، ۰۰:۵۹ ۰ نظر

حبیب من، طبیب من

بسم اللّه

مطلب این پست، کپی به نقل از وبلاگ «من و زهرای خوبم» هست.


این داستان تقدیم به همه آن دختران و پسرانی که در خانه مانده اند و تحمل این شرایط برایشان سخت است.

حضرت آیه الله علامه طهرانی می نویسد:

یکروز درطهران، برای خرید کتاب، به کتاب فروشی إسلامیّه که در خیابان بوذر جمهری بود رفتم، یکی از شرکای این مؤسسّه آقای حاج سیّدمحمد کتابچی است که در أنبار شرکت واقع در منتهی الیه خیابان پامنار، قرب خیابان بوذر جمهری و کتابفروشی، مشغول کار و از میان برادران شریک، او مسئول أنبار و إرسال کتب به شهرستانها و یا أحیاناً فروش کتاب های کلّی است. من برای دیدار ایشان که با سابقه ممتد دوستی و آشنائی غالباً از ایشان دیدار مینمودم به محلّ أنبار رفته و کتابهای لازم را خریداری نمودم. صبحگاه قریب چهار ساعت به ظهر مانده بود.

مردی در آن أنبار برای خرید کتاب آمده، و کمر بند چرمی خود را روی زمین پهن کرده بود؛ ومقداری از کتابهای ابتیاعی خود را بر روی کمربند چیده بود؛ از قبیل قرآن، و مفاتیح، و کلیله و دمنه، و بعضی از کتب قصص و رسائل عملیّه و مشغول بود تا بقیّه کتابهای لازم را جمع کند؛ و بالاخره پس از إتمام کار، مجموع کتاب‌ها را که در حدود پنجاه عدد شد، در میان کمربند بست؛ و آماده برای خروج بود که: ناگهان گفت: حبیبم الله. طبیبم الله یارم. یارم. جونم. جونم.

گفتم: عنایات از جانب خداوند است. ولی آیا به حسب ظاهر برای این عنایاتی که به شما شده است؛ سبب خاصّی را در نظر داری؟!

گفت: بلی! من مادر پیری داشتم، مریض و ناتوان، و چندین سال زمین گیر بود؛ خودم خدمتش را می‌نمودم؛ و حوائج او را برمیآوردم؛ و غذا برایش میپختم؛ و آب وضو برایش حاضر میکردم؛ و خلاصه بهرگونه درتحمّل خواسته‌های او در حضورش بودم. و او بسیار تند و بدأخلاق بود. بَعْضاً فحش میداد؛ و من تحمّل میکردم، و بر روی او تبسّم میکردم. و بهمین جهت عیال اختیار نکردم، با آنکه از سنّ من چهل سال میگذشت. زیرا نگهداری عیال با این خلقِ مادر مقدور نبود. و من میدانستم اگر زوجه‌ای انتخاب کنم، یا زندگانی ما را بهم خواهد زد؛ و یا من مجبور می‌شدم مادرم را ترک گویم. و ترک مادر در وجدانم و عاطفه ام قابل قبول نبود؛ فلهذا به نداشتن زوجه تحمّل کرده، و با آن خود را ساخته و وفق داده بودم.

گهگاهی در أثر تحمّل ناگواریهائی که از وی به من می‌رسید؛ ناگهان گوئی برقی بر دلم میزد، و جرقّه‌ای روشن می‌شد؛ و حال خوش دست میداد، ولی البته دوام نداشت وزود گذر بود.

تا یک شب که زمستان و هوا سرد بود – و من رختخواب خود را پهلوی او و در اطاق او میگستردم، تاتنها نباشد، و برای حوائج، نیاز به صدا زدن نداشته

باشد – در آن شب که من قلقلک را (کوزه را) آب کرده – و همیشه در اطاق پهلوی خودم میگذاردم که اگر آب بخواهد، فوراً به او بدهم – او در میان شب تاریک آب خواست.

فوراً برخاستم و آب کوزه را در ظرفی ریخته، و باو دادم و گفتم: بگیر، مادر جان!

او که خواب آلود بود؛ و از فوریّت عمل من خبر نداشت؛ چنین تصوّر کرد که: من آب را دیر داده ام؛ فحش غریبی به من داد، و کاسه آب را بر سرم زد. فوراً کاسه را دوباره آب نموده و گفتم: بگیر مادر جان، مرا ببخش، معذرت میخواهم! که ناگهان نفهمیدم چه شد؟

إجمالاً آنکه به آرزوی خود رسیدم؛ و آن برق‌ها و جرقه‌ها تبدیل به یک عالمی نورانی همچون خورشید درخشان شد؛ و حبیب من، یار من، خدای من، طبیب من، با من سخن گفت. و این حال دیگر قطع نشد؛ و چند سال است که ادامه دارد.

.

پ.ن: از وقتی این مطلب را خواندم زیاد به این فکر کردم که اگر هرکدام از ما هنگام مشکلاتی که از دستمان خارج است به جای جزع و فزع و کم تحملی صبر کرده بودیم، چه قدر اوضاع فعلیمان فرق می کرد؟

من با خواندن زندگی بزرگان و برخی منابع دینی فهمیده ام که می شود در همین دنیای زندان، راهی به ملکوت باز شود. می شود پرواز کرد و انقدر در زندان دنیا زجر نکشید.


اللهم احینا بحیاة طیبه

۱۷ فروردين ۹۸ ، ۱۹:۲۶ ۱ نظر

سنخیت

بسم اللّه

اصل فطرت طیب و پاک است و با هرچه طیب است سنخیت دارد.

اگر فطرت را خبیث کردیم با خبائث سنخیت پیدا می‌کند.

خیرات طیب‌اند و از این رو فطرت پاک به آن‌ها تمایل دارد و از آن لذت می‌برد. مانند تمایل به کارهای خوب، انسان‌های خوب و نورانی و...

جنس گناه شر است و با فطرت پاک سنخیت ندارد، برای همین برای انسان طیب گناه لذتی ندارد و اگر به سمت گناه برود از آن لذت نمی‌برد و با آن ممزوج نمی‌شود و با توبه از گناه جدا می‌شود.

پشیمانی از گناه، عذاب وجدان و رفتن به سمت توبه، نشانه فطرتی است که اصلش پاک بوده و الان بر آن غبار نشسته.

اگر روزی برای کسی گناه عادی شد و از آن لذت برد و پشیمان نشد، یعنی خباثت تمام وجودش را گرفته و امید زنده شدن جان مرده‌اش بسیار بعید است.


خدایا ما را به اصل طیب بودن وجودمان برگردان.

جان طیب مانند آهنربا جاذب طیبات است.

۱۵ فروردين ۹۸ ، ۱۳:۲۲ ۰ نظر

نیازها

بسم الله


۲۶ اسفند ۹۷ ، ۱۲:۴۸ ۰ نظر

امید داری؟

بسم الله


یا من ارجوه لکل خیر





۲۵ اسفند ۹۷ ، ۲۳:۲۳ ۰ نظر

برنامه اختصاصی

بسم اللّه


از پیج اینستاگرام

https://instagram.com/sadatakhavi1352

۲۴ اسفند ۹۷ ، ۲۲:۲۳ ۱ نظر

ان الامر لله

بسم الله

یکی از اصحاب امام هادی علیه السلام در زمان متوکل زندانی شد به حضرت پیغام داد دعا کنید آزاد شوم.

حضرت برای او نامه‌ای نوشتند: « لا و اللّه لا یکون الفرج حتى تعلم ان الأمر للّه وحده.» به خدا گشایش برایت حاصل نمی‌شود مگر این که به جایی برسی بدانی که کار فقط به دست خدا‌ست.

بسیاری از گرفتاری‌های زندگی برای آن است که بر اسباب تکیه می‌کنیم امّا اگر بر مسبب الاسباب تکیه کنیم یقیناً‌ به نتیجه می‌رسیم اگر ما در زندگی به سراغ حضرات معصومین (ع) می‌رویم از آن روست که آنان فاصله میان ما و مسبب  الاسباب را مرتفع می‌کنند و فیض خدای سبحان را به ما می‌رسانند. 

در این روایت آمده است این زندانی به افراد زیادی نامه نوشته بود که برای آزادی‌اش کاری بکنید امّا بعد از نامه امام هادی (ع) او به همه نامه نوشت که برای آزادی من کاری نکنید.

در همین جا متذکر می‌شویم حتی در گرفتاری‌ها لازم نیست ما از مردم خواهش کنیم که برای حل مشکل‌ ما دعا کنند و اگر در اوج گرفتاری از خدا بخواهیم که ما را به یاد دیگران بیاورد تا آنها برای ما دعا کنند این امر صحیح تر خواهد بود.

راوی می‌گوید بعد چند روز که در زندان ماندم شبی دَرِ زندان برای من باز شد زنجیرها از من برداشته شد با عزت و احترام به سراغ خانواده‌ام رفتم.

آنچه از این روایت به ما کمک می‌‌کند آن است که ما برای رفع گرفتاری و حل مشکل خود بر هیچ چیز تکیه نکنیم و به اصطلاح حساب باز نکنیم زیرا فرج نمی‌شود مگر آنکه بدانیم فرج کننده خدای سبحان است و فرج به دست اوست. 

برگرفته از کلام استاد گرامی خانم بروجردی

https://t.me/muntazeran


پ.ن: این مطلب به نوعی رزق من حیث لا یحتسب بود.

۲۲ اسفند ۹۷ ، ۱۹:۲۴ ۷ نظر

من به تو نیاز دارم

بسم الله

دریافت
حجم: 13 مگابایت

۲۱ اسفند ۹۷ ، ۰۸:۲۶ ۰ نظر

من، یعنی تو...

بسم الله

____________
من، یعنی تو...
____________
اصلا من درمیان انبوهی از تو زندگی می‌کنم.
آنروز که خواستی آمدم، هرگاه فوت کنی خاموش می‌شوم.
آن زنی که تو خواستی مادرم شد، آن مردی که خواستی پدرم و آن دیاری که گفتی وطنم.
آن دختری که تو خواستی دلم را برد و حتما تو گفتی در دلش که عاشقم شود. نه؟
صورتم نقاشی توست و به سلیقه تو. داستان فرزندم را تو نوشتی از اسمش تا سرنوشتش.
می‌بینی؟ هر «من» که می‌گویم تویی!
تولد«م»، پدر«م»، مادر«م»، فرزند«م»، همسر«م»، مرگ«م»
تمام این «میم»ها تویی!

اختیار من تنها یک چیز است:
باور یا انکار تو! همین...


#حسام_الدین_ایپکچی

کانال شرح آشوب https://t.me/hesamedinam

۱۸ اسفند ۹۷ ، ۰۰:۰۳ ۱ نظر