حدیث نفس

عادی

بسم الله

گفتم دوست داشتم زندگی عادی می‌داشتم مثل همه

گفت شاید خدا نخواسته زندگی عادی داشته باشی

 

و گفت اگر زندگی عادی هم داشتی از کجا معلوم راضی بودی؟

۲۰ مرداد ۰۱ ، ۲۱:۰۷ ۱ نظر

بالانس

بسم الله

وقتی خیلی احساس خوب و خفن بودن داریم

خدایا یه نفرو می‌فرسته سرتاپای آدمو بشوره پهن کنه روی بند

تا یالانس بشیم و فکر نکنیم خبریه

 

خدایا فهمیدم

من هیچ کاره ام...

۰۷ مرداد ۰۱ ، ۰۳:۰۸ ۲ نظر

طور دیگر

بسم الله

متن از

https://www.instagram.com/p/CYJrMKUtTXv/
[1]
اگر به‌جای #ایران، آن سوی جهان متولد می‌شدم. اگر در خانواده‌ای دیگر. اصلا اگر در دوره دیگری از تاریخ نوبتم می‌رسید. اگر فلان حادثه، بیماری، شکست، ملاقات پیش نمی‌آمد. اگر این‌طور نبود و آن‌طور بود. این جمله را بارها نوشته‌ام و گفته‌ام: تمام طورهای زندگی می‌توانست طور دیگری باشد
[2]
در وصف مادرش گفته‌اند قلب نداشت. بعد از مرگ همسر، پسرش را هم رها کرد تا به صید مردان مشهور بپردازد. آن‌چنان که شاید سال‌ها قبل به پدر آرتور بله گفته بود. اما از بداقبالی، آن شوهر خودش را از بالای ساختمان پرت کرد تا پسری شاهد خودکشی پدر باشد. آرتورشوپنهاور - به معنای واقعی کلمه – کودکی بدسرپرست بود.
[3]
شوپنهاور همه عمر مضطرب زندگی کرد و با تجربه چنان مادری، به زنان بدگمان بود. هرگز ازدواج نکرد و فقط یک زن دوره مدیدی در قلب او جا داشت. اثر #تجربه_زیسته او کاملا در فلسفه‌اش آشکار است. جولین یانگ جایی در کتابش (به نام شوپنهاور) می‌نویسد شاید اگر او طور دیگری زیسته بود فلسفه دیگری داشت.
[4]
اما سوال من این است که آیا اگر شوپنهاور طور دیگری زندگی کرده بود اصلاً فلسفه‌ای داشت؟ آدمی که با روی وحشتناک زندگی روبه‌‌رو نشده فلسفه می‌خواهد چه کار؟ فلسفیدن، تقلای آدمی است که هستی جایی او را گزیده (چه به فتح «گ» بخوانی چه به ضم صحیح است) والا همان علم تجربی برای در طبیعت زیستن کافی است.
[5]
همه می‌خواهیم خوب زندگی کنیم. اما زندگی خوب چطور است؟ ما معمولا به بی‌رنج‌ترین طور میل داریم.
چرا از زندگی رنج می‌بریم؟
چون «طوری» متفاوت با آنچه اکنون هست را انتظار داریم.
آیا اگر طور پیش‌فرضی (و متفاوت با طور کنونی) در تصور ما نبود، رنج معنا داشت؟

[6]
زندگی فرش گره در گره‌ای است آمیخته از هزاران «طور». اگر در روزی از تاریخ، در کنجی از جغرافیا، یک گره تغییر می‌کرد جهان متفاوت از اکنون بود. در واقع هیچ «طور دیگری» نداریم و فقط از سر مقایسه با دیگران «طور»هایی را تصور می‌کنیم اما در واقع جهان فقط همینطور است که هست.
[7]
مسئله شوپنهاور اراده است. او یافته که رنج وقتی است که ما اراده می‌کنیم جهان طور دیگری باشد غافل از اینکه جهان خودش اراده دارد یا دقیق‌تر جهان خودش اراده است! رنج نه نتیجه «اراده» جهان بلکه ثمره «تصور» ما از جهانی است که در ذهنمان نقاشی می‌کنیم اما در واقعیت پیدایش نمی‌کنیم و این نیافتن بهانه رنجیدن است.
اصلا شاید این تصور غلط است که زندگی خوب یعنی آسودگی
شاید کار زندگی، رساندن آدم‌ها به نهایت ِخود است
به این سوال فکر کنید:
ما در فرار به نهایت توان خود می‌رسیم یا در قرار؟
_
۰۵ مرداد ۰۱ ، ۲۲:۴۸ ۰ نظر

چه کار کنم؟

بسم الله

من: خدایا چه کار کنم؟

 

خدا: هیچ کار

به من توکل کن.

مگه من خدای تو نیستم؟

۰۴ تیر ۰۱ ، ۱۶:۲۴ ۰ نظر

نعمت

بسم الله

 

خدایا هزاران مرتبه شکر که نعمت فهم دادی

 

بعضی ها عجیب نفهمند

۱۹ خرداد ۰۱ ، ۲۳:۴۰ ۱ نظر

آسایش دوگیتی

بسم الله

 

آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است

نگران نباش

خدا هست

 

با عرض پوزش از جناب حافظ بابت تعریض به ساحت شعر ایشان

۰۹ خرداد ۰۱ ، ۰۰:۵۴ ۱ نظر

ریشه امید

بسم الله

 

رجا از فطریّات است، و قنوط برخلاف فطرت مخموره و‏‎ ‎‏از احتجاب است. و نیز مبدا حصول رجاء حسن ظنّ به خدای تعالی، و مبدا‏‎ ‎‏قنوطِ از رحمت سوءظنّ به ذات مقدّس است. گرچه مبدا حصول حسن ظنّ و‏‎ ‎‏سوءظنّ، علم به سعۀ رحمت و ایمان به کمال اسمائی و صفاتی و فعلی است، و‏‎ ‎‏جهل به آن است. و برگشت این دو، ‏‏[‏‏به‏‏]‏‏ معرفتِ ذات و جهل به آن است.‏

...

مبدا رجاء علم به سعۀ رحمت، و ایمان به بسط فیض و کمال و اسماء و‏‎ ‎‏صفات است. و مبدا غرور، تَهاون به امر الهی، و جهل به عوالم غیب و صور‏‎ ‎‏غیبیۀ افعال و لوازم ملکوتیۀ صفات نفس است. و از این جهت، آثار این دو نیز‏‎ ‎‏مختلف است؛ زیرا که کسی که معرفت به سعۀ رحمت و بسط نعمت حق و ایمان‏‎ ‎‏به آن دارد، حالت رجاء برای او دست داده، همین معرفت او را به تزکیۀ اعمال و‏‎ ‎‏تصفیۀ اخلاق و جدیّت در اطاعت اوامر مولی و ولیّ النعم دعوت کند، و کسی که‏‎ ‎‏صاحب غرور است، در دام شیطان و نفس اَمّاره، از کسب معارف و تحصیل‏‎ ‎‏اخلاق کریمانه و اعمال صالحه باز ماند.‏

نفوس راجیه در عین حال که به همه طور، قیام به امر می کنند نقطۀ اتّکاء آنها‏‎ ‎‏به اعمال و احوال خود نیست؛ زیرا که آنها عظمت حق را دریافتند و می دانند در‏‎ ‎‏مقابل عظمت حق، هر چیزی کوچک و هر کمالی بی مقدار است، و در پیشگاه‏‎ ‎‏جلالت کبریای او، همۀ اعمال صالحه به پشیزی نیرزد. اتکاء آنها به رحمت و‏‎ ‎‏بسط فیض ذات مقدّس است.‏

‏ولی نفوس مغروره از همۀ کمالات باز مانند و خود را در صف اراذل‏‎ ‎‏حیوانات منسلک کنند، و از حق تعالی و رحمت او، غافل و رو برگردان اند، و به‏‎ ‎‏صرف لقلقۀ لسان می گویند: خدا ارحَمُ الرّاحمین است و خدا بزرگ است.‏‎ ‎‏شیطان آنها را وادار کند به معاصی کبیره و ترک واجبات عظیمه، و به آنها تلقین‏‎ ‎‏کند که در مقام عذر بگویند: خدا بزرگ است. در صورتی که اگر ذرّه ئی از عظمت‏‎ ‎‏خداوند ـ تبارک و تعالی ـ را دریافته بودند ممکن نبود در محضر او و حضور او،‏‎ ‎‏با نعمت او مخالفت او کنند.‏

 

منبع: شرح جنود عقل و جهل امام خمینی

۰۳ خرداد ۰۱ ، ۱۷:۰۷ ۰ نظر

ضعیف

بسم الله

مَوْلاىَ یا مَوْلاىَ 

اَنْتَ الْقَوِىُّ وَ اَنَا الضَّعیفُ

وَ هَلْ یَرْحَمُ الضَّعیفَ اِلا الْقَوِىُّ 

۲۱ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۰:۲۹ ۰ نظر

بی‌ربط

بسم الله

ازدواج ربطی به شرایط فرد نداره

اما به توکل آدم ربط داره

۱۴ ارديبهشت ۰۱ ، ۱۴:۰۷ ۶ نظر

شدنی

بسم الله

 

به نظرم خدا رمضان را گذاشته برای قدرت نمایی خودش

تا ما بفهمیم همه ی نشدنی ها شدنی است و ممکن

مثلا در دعایی گفته شده اگر این چند خط را بخوانی، گناهان چهل ساله ات آمرزیده می شود.

ما می گوییم «مگه میشه؟»

اما خدا می گوید به خودتان نگاه نکنید

به منی نگاه کنید که همه چیز را با «کن» «فیکون» می کنم.

یک شب را هزاربرابر می کنم

هر شب بندگانم را از آتش رها می کنم. 

 

باید به خدایی خدا نگاه کنیم.

نه بیچارگی خودمان...

۱۰ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۲:۱۴ ۱ نظر