بسم الله
بیانی از استاد صفایی حائری رحمه الله علیه
دریافت
بسم الله
کاش هیچ گناهی برای انسان مکرر و عادی نشود...
و فهمیده ام زمینه بسیاری از گناه ها «ناامیدی» است...
بسم الله
هرچه قدر انسان به مراتب بالاتر رشد و کمال میرسد اعمال غیر ارادیای که خارج از اختیار انسان هستند به اختیار انسان در میآیند.
مثلا عصبانیت انسان دیگر خارج از اختیار نیست و باعث عنان از کف دادن آدمی نمی شود.
خیال غیر ارادی نیست بلکه انسان به کنترل فکر و خیال می رسد.
دیگر اهمال و افکار خارج از اختیار نیستند.
حتی نفس کشیدن، نگاه کردن و تسلط بر تحمل درد که برخی از علمای ما داشتند و بدون بیهوشی جراحی می شدند.
به این می گویند تسلط بر نفس.
و حد نهایتش این است که انسان اختیار تمام افعال غیر ارادی خود را داشته باشد.
از طرف دیگر اوج رشد انسان در تسلیم است.
در تفویض اختیار و اراده به خداوند.
در بی اراده و بی اختیار شدن.
فهم جمع این دو و تقدم و تأخر آن را نمی فهمم...
شاید تا اراده ما هم سو و تحت سلطه اراده خداوند درنیاید، نه می توانیم به تسلیم برسیم نه تسلط کامل بر نفس...
بسم الله
برای ما انسانهای ضعیف
بعد از گناه
بعد از محقق نشدن خواستها
بعد از برطرف نشدن نیازها
بعد از هجوم سختیها
بعد از زمین خوردنها
از دست دادنها
و نرسیدنها
هنگام هجوم وساوس
موقف "نا امیدی" است.
خدایا پناه بر تو در همه این مواقف....
بسم الله
وقتی مشکلی، مانعی، گرهی در زندگیمان پیش میآید، مقصر اول خداست!
وقتی نعمتی به ما میرسد، گشایشی در زندگیمان ایجاد میشود، رزقی نصیبمان میشود، آن را حاصل زحمت و تدبیر خودمان یا لطف فلانی میدانیم...
یادمان میرود رزاق و منعم کیست...
و قلیل من عبادی الشکور
بسم الله
بسم الله
سخنی از حجت الاسلام پناهیان
متقی بودن یعنی با برنامه زندگی کردن.
با برنامه خدا زندگی کردن.
بسم الله
استاد علی صفایی حائری:
کفر ، وَقر ، اقفال و أغلال ، مانعهاى بزرگى هستند که ما را محروم مىکنند و نمىگذارند در کاسۀ ما چیزى قرار بگیرد و در مشک و انبان ما چیزى جمع بشود.
کفر، شرک، نفاق و عُجب ، عواملى هستند که از جمع شدن نعمت جلوگیرى مىکنند و نمىگذارند که ما حاصلجمعى داشته باشیم، هیچ چیزى را در ظرف ما باقى نخواهند گذاشت. مىبینیم عمرى است که کوشیدهایم ولى حاصلى نبردهایم!
ماه رمضان، ماهى است که فضل و عنایت حق فراگیر است. باید ببینیم که آیا در وجود ما کفر و شرک و نفاق نیست؟
یکى دیگر از عواملى که باعث محرومیت ماست، «غِلّ» و کینههاست. آیا در دل ما کینهاى وجود ندارد؟
باید تأملى کنیم که ظرف ما واژگون نباشد. با وجود این همه بارش، انسان مىبیند هیچ چیز در ظرف او جمع نشده که بماند، حتى ظرفش هم آلوده مانده است.
کفر، شرک، نفاق، غِلّ و... باعث مىشوند که دل ما مختوم و ممهور شود؛ یعنى قفل و بسته شود. حالا هر چه هم که ببارد، این دل چیزى به دست نمىآورد.
کفر هم علائمى دارد، لزومى ندارد که ما در همۀ امور کافر باشیم.
انسان همین که یکى از بیّنات و نشانههاى خدا را ببیند و بفهمد و زیر بار نرود کافر است.
کفرِ یک ثروتمند به این است که ربا را منکر شود، کفر یک زن به این است که از یک غیرتش برآشفته شود، کفر یک مرد به این است که به فسادهاى دیگر رو بیاورد.
منشاء هر کدام از این کفرها هم متفاوت است: منشاء کفرِ شیطان کبر بود که محرومش کرد، یکى منشاء کفرش حرص و دیگرى بخل است. آن وقت ببینیم که آیا ما جامعیت نداریم؟ و آیا این همه را با هم نداریم؟
بهاررویش (مروری بر دعاهای ورود و وداع ماه رمضان)، صفحه 31
@einsad