بسم الله
خدایا پناه بر تو از این که عیبی که در خودم هست رو نبینم
و همون عیب رو در دیگران بزرگ ببینم...
بسم الله
خدایا پناه بر تو از این که عیبی که در خودم هست رو نبینم
و همون عیب رو در دیگران بزرگ ببینم...
بسم الله
دائر مدار زندگی انسان متقی بر «رزق من حیث لا یحتسب» تعریف شده
تا از اسارت محاسبات مادی چگونه و چه طور ،خارج شود
که اگر جز این بود
ایمان و تقوای او محک نمیخورد.
بسم الله
تا زمانی که بخش تکبر و تواضع را در کتاب جنود عقل و جهل امام نخوانده بودم نمیدانستم نسبت تکبر با ضیق صدر چیست.
انسانهای کوچک متکبرند...
«بدان که از برای تواضع و تکبّر، موجبات و اسباب بسیاری است که از جمله آنها شرح صدر و ضیق آن است.
انسانی که دارای شرح صدر باشد، هر چه از کمال و جمال و مال و منال و دولت و حَشَم در خود ببیند، به آن اهمیّت ندهد و در نظرش بزرگ و مهم نیاید. سعۀ وجود چنین انسانی، به قدری است که بر تمام واردات قلبی غلبه کند و از ظرف وجودش، هیچ چیز لبریزی نکند. و این سعه صدر، از معرفت حق تعالی پیدا شود؛ در موادّ مستعدّه لایقه اُنس با خدا، قلب را به مقام اطمینان و طمانینه رساند.
بسم الله
روایت داریم «کل الخیر فی قطع الطمع عن الناس»
همهی خیر در قطع طمع/توقع از مردم است.
و ما به اندازهی توقعمان از دیگران از آنها ناراحت میشویم.
مثلا میگوییم از فلانی توقع این برخورد را نداشتم و همین میشود مایهی رنجش خاطر
حالا دنیا هم همین است
اگر متعلق «حب» ما دنیا باشد، اگر به چیزی که میخواستیم نرسیدیم، ناراحت میشویم چون از دنیا توقع رسیدن به آرزوهایمان را داریم.
که این توقع هم واهی است هم اشتباه.
پ.ن: یه نفر به من گفت ریشه بدحالیهات حبالدنیاست. راست گفت. آدم قطع تعلق کنه و بفهمه از دنیا قرار نیست چیزی بهش برسه، حالش خوب میشه.
بسم الله
من افزایش مخاطبانم میترسم
در دنیای مجازی همان قدر که حرف خوب ضریب می خورد
حرف بد و اشتباه هم ضریب می خورد
و وای از این که حرف اشتباهی ضریب بخورد...
پناه بر خدا...
بسم الله
راز زندگی این هست که امورمان را به خدا بسپاریم و نگران نباشیم...
خدا نخواسته ما مدیر و مدبر و اداره کننده امور زندگیمان باشیم
او برنامه میدهد و ما فقط باید اجرا کنیم.
ارجاع به حدیث عنوان بصری که با عنوان اولین درجه تقوا در بالای وبلاگ قرار داده شده.
بسم الله
نمی شود
در دایره ی نگاه «منی» که فکر می کند نمی شود
خسته ام
چون «من» ننقطع از «او» باری را به دوش کشیدم که نباید
اسیرم
اسیر «منی» که محدود است و همه چیز را محدود می بیند
ایستاده ام
در مانعی که «خودم» ساخته ام
دعاهایم مستجاب نمی شود
که اگر مستجاب شود می گویم عجب مستجاب الدعوه «ام»
از حرف دیگران اذیت می شوم
چون «خودم» را کسی حساب کرده ام
کافی است این «من»
این «خود»
این «عُجب»
تمام شود
آن وقت تمام نشدن ها می شود
و تمام محدودیت ها برداشته می شود و تمام تعلقات که پای انسان را سنگین کرده اند
تمام می شود
خدایا با عافیت منم را از من بگیر
همان منی که وقتی نشد
به جای این که بفهمد باید از هر ان چه غیر توست نا امید شود
از تو ناامید شد
و مرتکب بزرگترین گناه شد
خدایا از این بزرگترین گناه توبه میکنم
بسم الله
برادرى بود که دیر وقت و از نیمه شب گذشته به دیدنم آمده بود. پر از درد بود. پر از رنج بود. پر از طلب بود. حرف که مىزد مثل مار مىپیچید و با درد مىپرسید که فلانى، راستى بگو، به من دروغ نگو، به من تلقین نکن، من مىخواهم درست بشوم من چهار سال است که دارم به خودم ور مىروم، ولى هیچ اثرى ندیدهام و از یارى خدا و از امید بویى نبردهام. من هنوز در دلم، ضعف و کینه و بخل ... صف کشیدهاند. من پاک از پا درآمدهام. راستى چه کار کنم؟
بسم الله
بعضىها که با خانهى درهموبرهم و اتاق بههمریخته و در کثافت نشستهاى برخورد مىکنند و مسئول نظافتش مىشوند، در برخورد اول وحشت مىکنند و فرار مىنمایند تا آنکه فکرشان سازمان بگیرد و سرنخ دستشان بیاید و آماده شوند و بازگردند و در خانهى شلوغشان نظمى به پا کنند.
ما از این دسته هستیم که مىخواهیم دل آشفته و سینهى در هم شده را، که هر کس در آن خرگاهى برپا کرده و حکومتى راه انداخته، مهار کنیم.