بسم الله النّور
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : الرِّضا بِمَکروهِ القَضاءِ مِن أعلى دَرَجاتِ الیَقینِ
توکل مثل حالت ارتباط وکیل است و موکل. موکّل مشکلی دارد و برای حل مشکل به وکیل مراجعه می کند و تمام امورش را به وکیل می سپارد.
تفویض مانند ارتباط نوزاد است با مادرش. کودک نگران دیروز و فردایش نیست، می داند مادر مهربانی دارد که از همه نیازهایش مطلع است و آن ها را تأمین می کند و آغوش امن او پناه ناآرامی هایش خواهد بود.
تسلیم مانند حالت غسال است و میّت. فرد میت از خود اختیاری ندارد و غسال به هرجهتی بخواهد او را می گرداند.
(نقل به مضمون از جلسات تفسیر سوره رعد دکتر محمدعلی انصاری در دهه اول محرم)
عرفا تسلیم را مقام فناء فی الله و از بالاترین مراتب عبودیت انسان در برابر خدای متعال می دانند.
در جایی دیگر دکتر انصاری توکل و تفویض و تسلیم را این گونه معنا کرده اند:
توکل آن است که انسان بگوید: خدایا، من سهم خود را پرداخت کردم، اما نتیجه با توست؛ مثل هنگامیکه انسان نزد وکیل میرود و کار را به او واگذار میکند یا مانند زمانیکه انسان بیمار میشود و به نزد پزشک میرود. در این شرایط، وکیل و پزشک یکی از وسائط تحقق ارادۀ الهی دانسته میشود.
اطاعت از طبیب هم لازم و هم وظیفۀ شرعی است و بههمین دلیل مؤدبترین بیماران، بزرگان دین هستند که با تمام وجود پذیرای گفتۀ طبیب هستند. البته در مقابل، پزشک نیز باید تمام دقت و آگاهی لازم را به خرج دهد؛ زیرا در فقه میگویند:
«فَالطَّبِیبُ یَضْمَنُ فِی مَالِهِ مَا یَتْلَفُ بِعِلَاجِهِ».
پزشک آنچه [از جان بیمار] به سبب معالجهاش تلف شود در مال خود ضامن آن خواهد بود.
مفهوم آیۀ «وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ» (و هنگامیکه بیمار شوم مرا شفا میدهد) نیز از باب توکل است؛ یعنی خداوندا، من سهم خود را انجام دادم و نتیجه با حضرت توست.
اما تفویض یک گام از توکل برتر است. در توکل، انسان سهم خود را انجام میدهد و در انتظار سهم الهی مینشیند؛ اما در مقام تفویض آدمی سهم خود را به حضرت حق واگذار میکند و میگوید خدایا، سهم من همان صلاحدید توست و بهعبارتی آن است که تو میگویی، نه اینکه سهم من باشد و من عمل کنم؛ یعنی: «أُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللهِ» (من کار خود را به خدا وا میگذارم).
در گام سوم یا همان تسلیم، من و مایی باقی نمیماند که آدمی از سهم خود یا از سهم خداوند سخن بگوید؛ چون وجود خود را در پیشگاه حضرت حق مقصّری بیش نمیبیند:
وَ إِنْ قُلْتُ ما اَذْنَبْتُ قالَتْ مُجَیبةً
حَیاتُکَ ذَنبٌ لا یُقاسُ بِهِ ذَنبٌ
و همان است که:
میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
این همان مقام تسلیم است و کار بهجایی رسیده که همۀ وجود از اوست و رنگ الهی دارد و من و مایی در میان نیست.
در درس هفدهم از مجموعه مطالب «خدایی که هست، خدایی که داریم» نوشته بود: «یه وقت محبوب چیزی می خواد و محب تسلیمش میشه، یه وقت محبوب چیزی می خواد و محب عاشق اون چیز میشه»
با این توصیف به نظر می رسد، شاید مقامی بالاتر از تسلیم هم هست و آن مقام حب و عشق به خداست.