بسم الله
پسر بچه حدودا یکساله کنار ساحل روی شن ها رها شده بود و از آب و دریا و فضای جدیدی که تا به حال تجربه نکرده بود می ترسید و می گریست. تا این که پدر رسید، اما کودک آرام نشد تا به آغوش پدر رفت.
پدر چاله کوچکی به اندازه این که پسر بتواند داخلش بنشیند کند و او را داخل چاله گذاشت و داخلش آب ریخت. و پسر آرام و با نشاط نشست به بازی.
پدر این چاله را برای احساس امنیت و بازی پسر تدارک تدارک دیده بود.
بعد از مدتی پدر پسر را در آغوش گرفت و به میان آب و امواج رفت. پسر که در ابتدا با دیدن آب و امواج به گریه افتاده بود الان در آغوش پدر به میان همان امواجی رفته بود که از دور برایش ترسناک بود، آرام بود و خوشحال و لذت بسیار می برد؛ چون در آغوش پدر بود و مطمئن بود در امنیت کامل است.
ماهم شبیه همان پسر بچه ایم و آغوش امن پدر برای ما، خداست.
از دور تصور آنچه پیش رو داریم ما را می ترساند و از رفتن باز می دارد. اما هنگامی که با توکل به آغوش خداوند پناه می بریم، به استقبال دریای مواج زندگی می رویم، در حالی که هم آرامیم و هم خوش. چون به خدایی که در تمامی امواج سهمگین زندگی آغوشش را برای ما گسترده است پناه برده ایم.
در بلا هم میچشم لذات او
مات اویم مات اویم مات او
.
لینک مرتبط: سپردن