هوالحکیم

بزرگی می گفت زمانی که کسی بخواهد در راه خدا قدم بردارد و کار خدایی کند شیاطین حول او جمع می شوند تا کار او انجام نشود.

بنده می گویم این شیاطین می خواهند کار نیک را فاسد کنند و حتی اگر انجام شد هم، ثمره اش فاسد شده باشد.

خداوند حکیم در آیه 36 سوره زخرف آورده است:

وَمَن یَعْشُ عَن ذِکْرِ الرَّحْمَنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ

کسیکه از ذکر (خدای) رحمان روی گرداند برای او شیطانی را می گماریم تا قرینش باشد.

و در آیه 112 سوره انعام آورده است:

وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیَاطِینَ الإِنسِ وَالْجِنِّ...

و این گونه برای همه انبیاء دشمنانی از شیاطین جن و انس قرار دادیم.

می توان از این دو آیه نتیجه گرفت که در دو حالت شیاطین به انسان رو می کنند و در یک حالت شیاطین قرین انسان می شوند.

در حالت اول اگر انسان خیلی خوبی باشی (جمله اول مطلب) حتی در حد نبی، دشمنانی از شیاطین پیدا می کنی.

در حالت دوم وقتی از خدا هم رو گردانی شیطان دیگر دشمنت نمی شود! می شود قرین. انسان قرین پست ترین و متعفن ترین و مغضوب ترین موجود هستی خواهد شد.

در امروز ما کم نیستند افرادی که (بخوانید علما، امرا، اساتیدو...) یا شیطان عدوشان شده که طوبی لهم، یا شیطان قرینشان شده.

نکته دیگر این که این مجالست و هم نشینی حب و عطوفت می آورد (تصور کنید حب به مغضوب ترین موجود جهان چه جنی چه انسی) و این حب در نتیجه اش ولایت می آورد و در انتها ما می شویم عبدالشیطان به جای عبدالرحمن.

و این فرد دیگر به ندای هیچ کس گوش نمی کند و نمی فهمد عمل صالحش در راه حق چه طور فاسد شد و حتی نمی فهمد خیرخواهانش که خیر او را می خواهند چرا او را فاسد و منحرف می دانند.

و در انتها وظیفه ما چیست؟

وظیفه ما این است که خود قرین سوء نباشیم برای خوبان روزگار و قرین سوء وجودمان (نفس اماره) را جدا کنیم از خودمان تا عبدالرحمن باشیم نه عبدالنفس

و پناه ببریم به رحمن از قربن سوء، یار بی راه...


پ ن: بنده را با نظرات ارزشمند خود یاری فرمایید