رهروِ راه باید راه را از نور راه بشناسد، نه از رهروان نیمه راه که به بی راهه می روند. راه را باید با ره برش شناخت، آن ره بر مصباح الهدی ای که راه را روشن میکند. 

گاه بعضیمان در راه، در سبیل نور وارد می شویم اما چون پشت سر نور راه نمی رویم و می خواهیم از او جلو بزنیم، چون دیگر نور راه را نمی بینیم و جلوتر از او حرکت کرده ایم ظلمت راهمان را می گیرد و به بی راهه می رویم!

گاه بعضیمان در راه، در صراط نور وارد می شویم اما چون جدا از قافله نور حرکت می کنیم و خیلی با نور راه فاصله داریم باز راه برایمان تاریک می شود و ما باز در ظلمت، بی راهه را راه می پنداریم و به بی راهه می رویم!

گاه بعضیمان در راه، در طریق نور وارد می شویم، همراه با قافله نور هم حرکت می کنیم اما به جای همراهی با ره بر راه با همراه نیمه راهِ  ره بر می رویم و می پنداریم چون او با نور راه همراه بوده خود نورانی شده و می تواند نور راه باشد و به این امید همراه او از نور راه فاصله می گیریم و ظلمت بر ما حایل می شود و ما به بی راهه می رویم! پندار غلط ما که ما را به بی راهه برد این بود که او را هم خورشیدی نورانی پنداشته بودیم غافل از این که او خود قمر حول این خورشید بود که از خود نوری نداشت تا بتواند نور راه باشد!

شرح نوشت: به کنایه می نویسم چون، گر در خانه کس است یک حرف بس است.