بسم الله

 

به حافظ تفأل زدم به نیت این که مانع کارم کجاست

زحمت کشید و وصف حال نمود...

یاد ماجرای علامه جعفری در حرم امام رضا افتادم.

 

ای که دایم به خویش مغروری

گر تو را عشق نیست معذوری

گرد دیوانگان عشق مگرد

که به عقل عقیله مشهوری

مستی عشق نیست در سر تو

رو که تو مست آب انگوری

روی زرد است و آه دردآلود

عاشقان را دوای رنجوری

بگذر از نام و ننگ خود حافظ

ساغر می طلب که مخموری