بسم الله النّور
امیرالمؤمنین(ع) فرمودند ایمان دارای چهار رکن است که اگر آن ها خدشه دار شود، اصل ایمان مؤمن خدشه دار می شود و این امور فروع ایمان نمی باشند بلکه ارکان ایمان هستند. حضرت فرمودند: «الْإِیمَانُ لَهُ أَرْکَانٌ أَرْبَعَةٌ التَّوَکُّلُ عَلَى اللَّهِ». اولین رکن از چهار رکن ایمان، توکل بر خداوند می باشد. توکل بر خدا، از اصولی است که ایمان بر آن مستفر می گردد. اگر توکل نباشد، یکی از ارکان ایمان سلب شده است. طبق روایات، توکل درجاتی دارد که اینکه در روایات، توکل به صورت های مختلفی معرفی می شود به همین خاطر است که درجات آن متفاوت است و هرکدام از آن روایات، به برخی از آن درجات اشاره دارند. گاهی در روایت می فرماید: «لَیْسَ شَیْ ءٌ إِلَّا وَ لَهُ حَد فَمَا حَدُّ التَّوَکُّلِ قَالَ الْیَقِینُ قُلْتُ فَمَا حَدُّ الْیَقِینِ قَالَ أَلَّا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَیْئاً». هر چیزی نشانه ها و حد و مرزی دارد. روای پرسید حد و مرز توکل چیست که اگر انسان آن را داشت، متوکل است؟ حضرت فرمودند: «الْیَقِینُ». تا زمانی که انسان اهل یقین نباشد، اهل توکل نمی گردد.
در حدیث دیگری، حدیث فوق توضیح داده شده است که آن یقینی که انسان را به توکل می رساند چیست که نقل شده است پیامبر صلی الله علیه و آله از جبرییل پرسید حدّ توکل چیست؟ البته این نوع سؤال، سؤال معلم از شاگرد است پس گمان نکنید که جبرییل اصل و پیامبر اکرم فرع هستند بلکه پیامبر اکرم(ص) اصل، و جبرییل فرع بودند. به هرحال، پیامبر این سؤال را پرسیدند و جبرییل گفت: «الْعِلْمُ بِأَنَ الْمَخْلُوقَ لَا یَضُرُّ وَ لَا یَنْفَعُ وَ لَا یُعْطِی وَ لَا یَمْنَعُ». و این همان یقین است. اگر کسی عالم شد به اینکه مخلوق نه ضرر می زند و نه نفع می رساند، نه چیزی به انسان عطاء می کند و نه اگر خداوند متعال چیزی به او داد، مخلوقی می تواند آن را سلب کند، این اعتقاد، پایه توکل است. در ادامه فرمودند: «وَ اسْتِعْمَالُ الْیَأْسِ مِنَ الْخَلْقِ» توکل این است که از مخلوقات به صورت کلی مایوس شوی. اگر غنی است یا فقیر، بیمار است یا سالم، و در یک کلام در هر حالتی، اسباب را نبیند و به اسباب دلخوش نباشد. در ادامه فرمود: «فَإِذَا کَانَ الْعَبْدُ کَذَلِکَ لَمْ یَعْمَلْ لِأَحَدٍ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ یَرْجُ وَ لَمْ یَخَفْ سِوَى اللَّهِ وَ لَمْ یَطْمَعْ فِی أَحَدٍ سِوَى اللَّهِ» اگر اینچنین شد، از غیر خدا از کسی نمی ترسد و به هیچ کسی امیدی ندارد. برای غیر خدا عمل نمی کند و در غیر خدای متعال طمع نمی کند. «فَهَذَا هُوَ التَّوَکُّلُ» توکل به این معناست. اگر آن علم و اعتقاد که در ابتدای حدیث به آن اشاره شد، به بار نشست، توکل صورت می پذیرد. به نظر می آید که معنای روایتی که امام صادق(ع) در آن روایت که حدّ توکل را به یقین تعریف کردند، همین روایتی باشد که از پیامبر نقل شده است که در توضیح توکل، در قالب یک کلمه فرمودند: «الیقین». انسانی که یقین ندارد، نمی تواند متوکل گردد. درجات یقین، درجات توکل است.
در ادامه حدیثی فوق، روای می پرسد علامت و حد یقین چیست؟ حضرت فرمودند: «أَلَّا تَخَافَ مَعَ اللَّهِ شَیْئاً». در آنجایی که خدای متعال همراه انسان است نباید از هیچ چیزی نترسی و خدای متعال آنجایی است که اوامرش می باشد. هرکجا که امر الهی است خدای متعال هم هست. اگر انسان با امر خداوند راه برود، در واقع با خود خداوند درحال حرکت است. اما اگر آنجا که خداوند متعال نهی می کند وارد آن شد، از خداوند متعال فاصله گرفته است. با خداوند متعال سیر کردن، یعنی با امر و نهی او راه رفتن، و با خدا بودن به همین معناست. توکل یعنی اینکه یقین کند که کار در دست خداست نه در دست کسی دیگر. در دعایی ذیل ابوحمزه در کتاب الدعاء کافی دعایی آمده است که توصیه شده است این دعا را به صورت مستقل، هر صبح بخوانید و آن دعا این است که: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَا یُصِیبُنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی مِنْ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین». مرحوم مجلسی در کتاب مرآه العقول این دعا را اینگونه معنا کرده اند: خدایا به من ایمانی بده که به خاطر آن ایمان، تو مباشر قلب من باشی و «وَ یَقِیناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَا یُصِیبُنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی» به من یقینی بده که من بدانم هرچه به من اصابه می کند، تو برایم نوشته ای و خیال نکنم که خودم انسان زرنگی هستم. بفهمم که به تعبیر قرآن، اگر پشه ای چیزی از ما بگیرد، همه ما نمی توانیم آن را از او پس بگیریم. باید بدانیم که تمام این امکانات هیچ چیزی برای ما انجام نمی دهند و همه کار خداست. خیلی بد است که کسی گمان کند این اسباب و امکانات ما را اداره می کنند. تنها دخالت ما در این اسباب، این است که رزق حلالی که به ما رسیده است را حرام می کنیم! البته دقت کنید معنای توضیحات فوق این نیست که انسان کار نکند، بلکه معنایش این است که بندگی کند و خدایی نکند. در ادامه دعای فوق می خوانیم: «وَ رَضِّنِی مِنْ الْعَیْشِ بِمَا قَسَمْتَ لِی» خدایا من را راضی به آن عیش و زندگی که برای من تقسیم کرده ای، قرار بده. رضایت، غیر از قناعت است. در رضایت علاوه بر قانع بودن، خوشحالی و لذت نیز می باشد. اگر کسی در مقام رضا نباشد، اگر خداوند آنچه را که دوست دارد به او ندهد، یا صبر می کند و یا اینکه با خدای متعال درگیر می گردد. پس صبر غیر از رضا می باشد. مقام رضا آن مقامی است که شخص از کم و زیاد، بیماری و صحت خوشحال می شود و لذت می برد.
متن برگرفته از سخنرانی آیت الله میرباقری