بسم الله
این عنوان سخنرانی امروز ted بود.
خود این خانم تو یه تصادف ناگهانی دختر و دوستش و دختر دوستش رو از دست میده.
بعد خودش محقق افرادی هست که در شرایط سخت دووم میارن.
این اتفاق که برا خودش می افته و می بینه علمش به دردش نمی خوره ...
خلاصه این خانوم میگه بعد این حادثه سخت سه چیز کمک کننده است.
اول این که بپذیریم رنج بخشی از زندگیه. و خب من معتقدم رنج همه زندگیه. زندگی در رنچ پیچیده شده. حداقل تجربه من اینو میگه.
دوم این که سعی کنیم در همین سختی اتفاقات خوب رو ببینیم. مثلا روزی سه تا از اتفاقات و نعمتامون رو بنویسیم. این در بلند مدت کمک کننده است.
سوم، کارهایی رو انجام بدیم که برا احوالمون خوبه و کارهایی رو ترک کنیم که برا احوالمون مضر هست.
فهم و به کار گرفتن اینا نیاز به جهان بینی توحیدی نداره.
اما انسان موحد خیلی فراتز از این هاست علاوه بر این که همه این ها درش نهادینه است، به خدایی معتقده که همه عالم دست اوست، از جمله زندگی خودش.
+خدا انقدر حواسش به آدم هست که بعد یه شب بد با اتفاقات ناخوشایند، وقتی آدم حوصله هیچی رو نداره، صبح گوشیشو میبینه که نوتیفیکیشن تد میاد خبر میده جدیدترین سخنرانی تد ربط به احوالت داره.
حرف خدا بهت از زبان یه خانم غیر مسلمان.
این خدا دوست داشتنیه حتی وقتی آدم در بطن مشکل نبینش یا بهش غر بزنه.
+هیچ چیز تصادفی نیست.
+ مرز تونستن با نتونستن در امیده. آدم وقتی می تونه جلو بره که امید داره و وقتی نمی تونه که ناامیده.
فکر می کنم خدا در وجود زن ها نشاط و میل به حیاتی قرار داده که مردها ندارند. شما رقیق هستید راحت میشه به قلب تون و به احساس و تمایلات تون نفوذ کرد. خیلی راحت تر و با چیزای عادی تر حالتون عوض میشه. احساسات تون رقیقه و همونقدر که سریع دچار غلیان احساسات میشید به همون سرعت احساسات تون تخلیه میشه اما مردها درسته که احساساتشون رقیق نیست و سخت تر دچار احساسات میشن اما همونقدر احساسات دارند ولی سخت احساس شون تخلیه میشه. و صبری که خدا در وجودتون گذاشته که البته ریشه در همین رقت و نشاط تون داره واقعا خیلی فراتر از صبر یک مرد هست.
این هایی که گفته میشه واقعا برای مردها کارساز نیست یا لااقل بنده از طرف خودم بگم برای من کارساز نیست.
در مقابل بر خلاف شما که فکر و ذهن بسیطی دارید و در آن واحد مسائل و افکار مختلفی تو ذهن تون جریان داره، مردها فکر و ذهن شون عمیقه و اگر مسئله ای تو ذهن شون باشه تا عمق ماجرا پیش میرن و غرق در فکر میشن و این باعث میشه از مسائل دیگه و افکار دیگه فاصله بگیرند و فراموش کنند.
برای مرد اگر یک هدف، یک انگیزه و یک نقطه ی اتصال پررنگ در زندگی وجود داشته باشه کافیه تا از همه چیز غافل بشه. این هم خوبه و هم بد.
این رو میخواستم بنویسم که اگر مردها چنین ویژگی ای نداشتن واقعا اغلب شون مجنون و دیوانه می شدند. چون اون نقطه ی پررنگ زندگی یک مرد می تونه هم از جنس غم و ناامیدی باشه و هم از جنس نشاط و حیات و امید.
هر قدر که نقطه ی رنج و غم تو زندگی یک مرد بزرگتر باشه نیاز به یک نقطه ی امید و نشاط بزرگتری برای گذر از اون داره و گاهی تو زندگی خیلی ها این نقطه ی اتصال و اون انگیزه و نشاط و امید بزرگتر پیدا نمیشه و خیلی سخت به دست میاد.
این رو یادمه یک بار تو وبلاگم نوشته بودم که این همه شعرهایی که نوشته شده که همه پر هست از وضع و احوال عاشق در فراق معشوق و این داستان های لیلی و مجنون و ... درسته که همه تشبیه هست از عشق الهی ولی مسئله اینه که شاعر میخواد با این تشبیهات برای مخاطب تقریب ذهنی ایجاد کنه. برای همین فراق از عشق الهی رو داره به فراق عشق دنیا تشبیه می کنه که همه درک می کنند. یعنی این فراق و این درد و رنج ها و این جنون برای همه ملموس هست. نمیگم چون شعرا اغلب مرد بودن و هستن یعنی زن ها درک نمی کنند نه اما میگم مردها بیشتر در عمق درد و رنج و غم و ... فرو میرن و این شعرها تایید این حرف هست.
ببخشید پرحرفی کردم و زیاد هم دنبال ارتباط به مطلب تون نباشید. اما چرا اینها رو اینجا گفتم هم بی دلیل نبود.
محفوظ باشید ان شاءالله