بسم الله
استاد علی صفایی حائری:
داستان حرکت انسان، داستان کفر و شکر است. «لَئِنْ شَکَرتُم لَازیدَنَّکُم» مدام نوسان دارد. در هر مرحله اگر اقدام نکنى، افت مىکنى و مدام پایین مىآیى و اگر اقدام کردى پیش مىروى و جلو مىافتى.
تو که فهمیدى باید از این لقمهى چرب بگذرى. اگر توجیه کردى، تو در همین جا نمىمانى که رفته رفته، بخل در تو سبز مىشود. با اینکه چند لقمه دارى، از بشقاب رفیقت برمىدارى تا آنجا که یک انبار احتکار کردهاى و باز هم نگاهت به کاسهى دیگران است تا آنجا که مجبور مىشوى با کسانى دوست شوى که احتکار مىکنند و چشم به انبارت ندارند تا آنجا که در بزمشان راه مىیابى و... تا آنجا که از دست مىروى.
و اگر در این آخرین پله یک قدم برداشتى، یک حرکت کردى، قدرت گام دوم را به تو مىدهند تا آنجا که مىتوانى دو لقمه و بیشتر و بیشتر بدهى و از تمامى انبارهایت بگذرى.
داستان انسان، داستان شکر و کفر است، در هر لحظه پیش مىبرد و یا عقب مىافتد. این طور نیست که خیال کنى در یک جا ایستادن، در همانجا ماندن است، که ایستادن عقب گرد است و پایین رفتن.
آن زنده دل گفته بود آنها که در نینوا حسین را کشتند، همانهایى بودند که از یک لقمه نگذشتند. از یک چاى داغ نگذشتند، از اول و دوم نگذشتند تا آنجا که نتوانستند از گندم رى هم بگذرند تا آنجا که دستشان را هم با خون حسین شستند.
#صراط ، ص 92
@einsad