بسم الله

به دوستم گفتم فکر کنم خدا من رو با حضرت ایوب اشتباه گرفته

خندید...

و خب جای خنده او من گریه کردم

برای همه‌ی نمی‌شودهای زندگی

و روی بعضی خواسته‌های رندگی‌ام خط کشیدم

چون نشده

نمی‌شود

نخواهد شد

 

خواسته‌ها از زمانشان بگذرند

تبدیل می‌شوند به دیگر نمی‌خواهم...

و تقریبا دیگر خواسته‌ای برای دنیا ندارم جز شهادت

که اگر نشود کل دنیا و رنج‌هایش نمی‌ارزید

 

و من هم منتظر جبران خدا هستم

شبیه همه وعده‌های روایت و حدیث ها

که قرار است خدا جبران کند

در آخرت

و خداروشکر که دنیا و همه غم‌هایش تمام می‌شوند

به امید عاقبت به خیری

 

پ.ن: خدا برای حضرت ایوب در دنیا هم جبران کرد البته