بسم الله

آیت الله حائری شیرازی: سال ۱۳۴۵ بود و من ۳۰ ساله بودم و جوان. دوره‌ی بازجویی در ساواک را تجربه می‌کردم. شب و روز آزادی و خلاص خود از بند را از خداوند و همه‌ی بندگان صالح او درخواست می‌کردم و خبری نمی‌شد. از شدت ناراحتی‌ها دست‌هایم دانه‌ها زد. یک روز صبح آیه‌ای به نظرم آمد که بارها به آن استناد کرده بودم و دلیل توحید و وحدانیت خداوند بود؛

«لو کان فیهما آلهه الاّ الله لفسدتا»

اما این بار از این آیه معنی جدیدی دریافت کردم که در غیر حال مبارزه و منازعه حاصل نمی‌شد. همیشه از عدم فساد جهان به عدم تعدد آلهه می‌رسیدم اما این دفعه از وجود فساد به وجود الهه اما نه در همه‌ی عالم، که در خودم پی بردم!

از خودم پرسیدم آیا من هم جزء «فیهما» هستم؟

آیا حال و وضع خوبی دارم یا وضع بدی دارم؟

به خودم جواب دادم اگر وضع خوبی داشتم، چرا این همه دعا می‌کنم که خلاص شوم؟

خوب است به دنبال «آلهه الا الله» می‌گشتم،

  • دیدم خودم هستم که می‌خواهم الوهیت کنم و برای خودم تصمیم بگیرم.
  • الله برای تربیت من، ماندن در زندان را لازم می‌داند و آلهه الاّ الله که خودم باشم، برای راحت شدن، خلاص خود را می‌طلبم.

با خودم گفتم یکی از این دو باید کوتاه بیایند: یا الله کوتاه بیاید یا آلهه الاّ الله!

به خود گفتم با چه چیزت می‌خواهی خدا به نفع تو کنار برود؟ با علمت؟ با اطلاعاتت؟ یا با خیرخواهی‌ات نسبت به خودت؟ دیدم در همه‌ی این قسمت‌ها حق با خدا است. پس با خداوند عهد کردم که آزادی خودم را مطالبه نکنم و راضی به رضای او باشم.

در این حال بود که در جهنم ساواک برایم یک حوزه‌ی بهشتی حاصل شد. در جهنم ساواک پلاس و فرشی بهشتی برایم پهن شد و راحت شدم.

مرحوم آیت‌الله طالقانی بحث «قرآن در صحنه» را با همین مقدمه در تلویزیون پیش می‌برد که ما در زندان از آیات و روایات نکات تازه‌ای می‌فهمیدیم. لذا فقه حکومتی در حال مبارزه‌ی سیاسی-اجتماعی-اقتصادی شکوفا می‌شود. غفلت از فقه حکومتی نتیجه‌ی از حوزه خارج نشدن و در اطاق دربسته ماندن و به فهم کتابی بسنده کردن است.