بسم الله
یکی از اتفاقات مهمی که هنگام مشکلات و ابتلائات زندگی می افتد دوری از خداست.
اولین قدم هم این است که مقصر همه مشکلاتمان را خدا می دانیم و می گوییم خدا می توانست و برای ما نخواست.
در صورتی که خیلی از خواست های ما هنگام بلایا شبیه تمایل کودک به خوردن غذاهای لذیذ سرخ کردنی است که به محض برآوردن این خواسته، بیماری تشدید خواهد شد. اما ما اصرار می کنیم که می خواهیم!
قدم بعدی بعد از مقصر دانستن خدا، قهر با خداست و دوری از دعا و عبادات.
خیلی ها در این مرحله اولین کاری که می کنند ترک نماز است و این یعنی آغاز دومینوی سقوط و کسی که نماز را کنار گذاشت انگار تنها راه ارتباطی اش را با خدا رها کرده. کسی که نماز را در مشکلات کنار می گذارد بازگشتش محال نیست اما قطعا مسیر بازگشتش سخت تر از دیگران است.
اگر هم خیلی انسان خوبی باشد در این مرحله نماز را کنار نمی گذارد اما آن را با تأخیر می خواند یا همه عبادات و ادعیه و مستحبات دیگر را کنار می گذارد و همه این ها به حال بد زمان گرفتاری دامن می زند و ما را از نزدیک شدن به رب العالمین باز می دارد.
چنین انسانی دائم می گوید «خدایا چرا حالم بد است؟» یا «خدایا حالم را خوب کن» در حالی که این خوب یا بد بودن حال به دست خود انسان است و این فرد باید دوباره به سمت خدا برود و ذکر و دعا و نماز ؛ و با خدا به روشی که معصومین در ادعیه یادمان داده اند حرف بزند تا حالش خوب شود.
این حالت همانی است که در بعضی از آیات قرآن کریم با تعابیر گوناگون ذکر شده و چه قدر زمان برد تا این آیات را بفهمم! به قیمت امتحان های خیلی سخت!
کاش جزء دسته صابران و انجام دهنگان عمل صالح بشویم که با این داده ها و نداده های دنیا مأیوس و نا امید نشویم.
چه قدر این پست کاربردی بود. چه قدر ملموس بود! خیلیا دچار این حالت هستن.
خیلی آیات خوبی بود.