بسم الله النّور

1- همیشه وقتی قرآن می خوانم و به آیه هایی که مردم آن زمان از پیامبرشان درخواست معجزه کرده اند می رسم

یا آیاتی را می خوانم که یک پیامبر با همه حق بودنش تکذیب شد

با خودم می گویم خدا را شکر که من از آن دسته نبودم و نیستم!

اما حقیقت این است که هنوز با آن امتحان مواجه نشدم

و وقتی خداوند به آن امتحان امتحانم می کند و می گوید: مگر آیات و نشانه هایی که بر تو آوردیم ندیدی؟ و من بگویم ندیدم! کدام نشانه و آیه؟! معجزه ای بفرست تا باور کنم!

تازه معلوم می شود که اگر من آن زمان بودم جلوی پیامبر زمانم می ایستادم و می گفتم معجزه ای بفرست تا تو و خدایت را باور کنم!

در صورتی که معجزه بوده و هست اما من ندیدمشان و نسبت به آن ها کافر بودم.

 

2- اسیر بودن که شاخ و دم ندارد؟

دارد؟

دختری که در خیابان بی حجاب است اسیر خود و بدنش است نمی تواند وجه روحانی و غیر مادی وجودش را ببیند

حالا بر فرض دختری چادری هم بود اما بازهم دائم مشغول جسم مادی اش شد و ظاهر داشته یا نداشته اش برایش شد بت، این هم اسیر است دیگر، اسیر جسم خود. بنابر این از این لحاظ با آن دختر بی حجاب تفاوتی ندارند، هر دو اسیرند، اسیر تن. و انسان اسیر نمی تواند پرواز کند...

 

3- من فکر میکنم حکمت امتحان این است که انسان بفهمد هیچی نیست. وقتی انسان با عجز و ناتوانی خود در مسیر زندگی با امتحان ها، چشم در چشم می شود می فهمد هیچی نیست.

با امتحان انسان به یک خود شناسی عجیبی می رسد و می فهمد هرچه که از خودش می دانسته هیچ بوده و همه ی تصوراتش در مورد خودش نقش بر آبند

انسان بدون خدا هیچی نیست. باور کنید...

کاش مؤمن بشوم به خدای حکیمی که قادر مطلق است.

«فَإِذَا مَسَّ الْانسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثمُ‏َّ إِذَا خَوَّلْنَهُ نِعْمَةً مِّنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلىَ‏ عِلْمِ بَلْ هِىَ فِتْنَةٌ وَ لَاکِنَّ أَکْثرََهُمْ لَا یَعْلَمُون

هنگامى که انسان را زیانى رسد، ما را مى‏ خواند; سپس هنگامى که از جانب خود به او نعمتى دهیم، مى‏ گوید: این نعمت را بخاطر کاردانى خودم به من داده ‏اند; ولى این وسیله آزمایش است، اما بیشترشان نمى‏ دانند. (سوره زمر آیه 49)»