بسم الله النّور

یادداشت شهید چمران در نوامبر 1972

ای درد اگر تو نماینده خدایی ،که برای آزمایش من قدم به زمین گذاشته ای تو را می پرستم، تو را در آغوش می کشم وهیچ گاه شکوه نمی کنم.

بگذار بند بندم از هم بگسلد ،هستی ام در آتش بسوزد و خاکسترم به باد سپرده شود باز هم صبر می کنم و خدای بزرگ را عاشقانه می پرستم.

ای خدا، این آزمایش های دردناکی که فرا راه من قرار دادی، این شکنجه های کشنده ای که بر من روا داشته ای همه را می پذیرم.

خدایا با غم و درد انس گرفته ام، آتش بر من سلامت شده و شکست و ناملایمات، عادی گشته است.

خطر و مرگ، دوستان صادق من شده اند. از ملاقاتشان لذت می برم و مصاحبتشان را آرزو می کنم.

خدایا، کودک که بودم از بلندای آسمان و ستارگان درخشنده اش لذت می بردم اما امروز از آسمان لذت می برم؛ زیرا بدون آن خفه می شوم؛ زیرا اگر وسعت و عظمت آن از شدت درد روحیم نکاهد دیگر خفه می شوم

چنین انسانی شهید می شود نه کسی که در برابر کوچکترین مشکلی فریادش به آسمان بلند می شود و با زمین و زمان قهر میکند!

 

منبع: خدا بود و دیگر هیچ نبود، شهید دکتر مصطفی چمران، ص 54